یادداشت مصطفی رفعت
1403/11/29
«آلی اسمیت» این رمان روانشناختی را در سن 54سالگی (2016) نوشت. بعضیها سبک این اثر را در فُرم «جریان سیال ذهن» طبقهبندی و معرفی کردهاند؛ چهبسا چنین است. اگر روایتگری بهشیوه پرشهای زمانی و انعکاس نُشخوارهای ذهنی شخصیت در قالب تکگوییها در کنار ساختارشکنی نگارشی؛ مترادف با مخلوقی بهنامِ «جریان سیال ذهن» است، «خزان» اینگونه است. انگار اساساً «جریان سیال ذهن»، ریشه در اولین رمانهای روانشناسانه دارد؛ و این خود، باعث میشود از اولین سطور ایندست کتب، آمادهتر قدم به میدان بگذاریم؛ چراکه پیشروی ما تصویری گُم، افکاری پراکنده، خاطراتی پسوپیش و تابلویی نیمهکاره، در بستر جملاتی که به هیچ منطق، قاعده و قانونی تمکین نکردهاند، حریف میطلبد! همیشه پنداشتهام: «من» (مخاطب) قهرمان اول ایننوع روایات هستم؛ این منم که باید به پریشانگوییهای نویسنده سامان بدهم و منم که باید قطعات این پازل درهمریخته را درست سرِ جایشان بنشانم و آسمانوریسمان خلقشده را بههم ببافم تا مگر درنهایت، خط سِیری بیابم و «بفهمم» اصلاً چه شده؟ هرچه حدیث نفس نویسنده، لایهلایهتر و گسیختهتر، درماندگی و نیز کلنجار من، با اثر و با صاحب اثر هم بیشتر. فکر کنید که این رمان کمحجم، کنایههای سیاسی و اجتماعی را هم بهعنوان چاشنی دارد (اندکزمانی پس از برگزاری همهپرسی بهجهت خاتمه عضویت بریتانیا در اتحادیه اروپا نوشته شد و آنرا اولین رمانِ پسابرگزیت میدانند که به دغدغه رأیدهندگان نیز پرداخته!) فهمکردن چنین نوشتاری، حقیقتاً از عهده مخاطب خارج است؛ خط روایی منسجمی وجود ندارد و گاه چنین بهنظر میآید که شخصیت اصلی ماجرا، در جهان پسازمرگ، شاهد اتفاقاتیست. پرشهای زمانی یکباره سر میرسند و انگار ناگهان، برق برود و بیاید و شما خود را در فضای دیگری بیابید. تا بهخود بیایید و درک کنید که این آدمها در زمان و مکان و تعاملات متفاوت از چند خط پیشاند، باز به رؤیا (شاید واقعیت دیگری پرتاب میشوید). نویسنده حتی زحمت نمیکشد تا با نشانههایی، شما را از سردرگمی درلحظه نجات دهد. در کنار تصاویری شاعرانه که به ارتباط دخترکی (او در اکنون، بزرگسال است و خاطراتش را مرور میکند) با همسایه هنرمندمسلک میانسالش (در اکنون، بیش از 100سال دارد و در کُماست) پرداخته و طی آنها به رفتوبرگشتهای زمانیِ قصه «خو» میکنیم، یکباره صحنههایی تاحدی کُمدی از دردسرهای تمدید گذرنامه در اداره پُست را شاهدیم که ارتباطی رسا و منطقی با خُردهروایتهای دیگر ندارد و فقط محضِ ریشخندکردن «بوروکراسی اداری» وارد این آشفتهبازار شده (میتوان برداشت کرد: جهان واقعی، آدمها، قوانین و موانع، فرصتسوز بوده و کمر به قتل معصومیت و خواستهها و رؤیاهایمان بسته؛ اما اینطور ندیدم). در بخشی از کتاب، با «پائولین بوتی» (از بنیانگذاران جنبش پاپآرت بریتانیا در دهه ۱۹۶۰ و تنها عضو زن مطرح آن) و ماجراهایی که از سر گذرانده آشنا میشویم؛ بهمثابه کلاس درس هنری، با کمی آموزش تاریخ و تلنگرهایی درباب فمینیسم. رسوایی سیاسی «پروفومو» (جان پروفومو؛ وزیر امور خارجه در دولت هارولد مکمیلان؛ که با مدلی 19ساله رابطه خارجازازدواج داشت) نیز، جغرافیایِ اثر را محدود کرده؛ زیرا جذابیتی برای خواننده بینالمللی (دستکم در یک رمان نسبتاً تغزلی) ندارد. میتوانم برای این اثرِ نگارنده (اسمیت) که اولین رمان، از چهارگانه رمانهای فصلیِ اوست، یک مدح کامل درباره نگاهش به اینکه چقدر راحت هدف اصلی زندگی را در پیچوخم واقعیات بیمقدار زندگی که البته بخش قابلتوجه آنرا ساختارهای حاکمیتی به ما تحمیل میکنند، گم میکنیم؛ بنویسم و از دل هر قطعه آن، مفهومی استخراج کنم و بگویم: «اثری پُر از ایده ناب که در هر پاراگرافش، درس چگونهزیستن میدهد»؛ اما همچنان معتقدم: یک اثر هنری باید خالق مفهوم باشد؛ نهاینکه برایش مفهوم ساخت. دو ستارهای که به آن دادم، بهخاطر رابطه جالب بین پیرمرد و دخترک است؛ و کاش رمان بر همان فضا استوار بود تا تاریخمصرفش کوتاه نمیشد؛ اینرا مخالفان یا موافقان برگزیت در همان جغرافیا بیشتر درک میکنند؛ تا ما!
(0/1000)
نظرات
1404/1/1
من دوست دارم مفهوم بسازم و آسمون ریسمون ببافم برا یه رمان. شاید از دیدگاه شما که خودتون نویسنده هستید یه ایراد باشه ولی برا من جذابیت داره. شایدم من منظور شما رو درست متوجه نشدم چون این کتاب رو نخوندم!
3
1
1404/1/2
راستش به عنوان یه نکته منفی مطرحش نکردم؛ فقط ازاینجهت این اصطلاح رو به کار بردم که بگم موقع خوندن متنی با این مشخصات و این شیوه از روایت، کارِ من (مخاطب) بهعنوان کسی که باید منظور نویسنده رو درک کنه، سختتر و زحمت من برای ایجاد پیوند بین قطعات خلقشده، بیشتر میشه. قطعا نویسنده حق داره مفهوم موردنظرش رو به شیوه موردعلاقه خودش مطرح کنه. اینکه گفتم هم نه بهعنوان کارشناس (نه سواد کارشناسی دارم و نه سواد نقد)؛ بلکه بهعنوان یه مخاطب گفتم و حتما که سلیقه، سطح دریافت و تجربه مطالعاتی من در این نظر دخیله. خیلیییییییییییییی ممنونم که وقت گذاشتید و این یادداشت رو مطالعه کردید؛ برام ارزشمنده 😍💚📗🍏🌿
1
1404/1/2
ممنون از شما و همه دوستانی که یادداشت می نویسند.قطعا برای یادداشت نویس شدن باید یادداشت های زیادی رو خوند و با دقت هم خوند. @Mostapha
1
مصطفی رفعت
1403/12/22
1