یادداشت
1402/10/28
4.1
227
چند وقتی بود که دنبال رویای نیمه شب میگشتم. بعد از روی آوردن رویایی نطلبیده به زیبایی رویاهای نیمه شب. اما در واقعیت. خردادماه بود. فرصتی دست داد و توانستم نویسنده بزرگوار و خونگرمش را از نزدیک ببینم؛ و بیشتر از آن، دو روزی از محضر درسش استفاده ببرم. کلام گرم و دلنشین و صبر و حوصلهشان برای زبان به لکنت افتاده من، هنگام ارائه طرح رمانم، قوت قلبی شد، تا این اولین تجربهام در خلال ترسهایی که داشتم، شیرین باشد. هر چند به سرانجامی که قصدش بود نرسد. چند روز پیش که بلاخره کتاب را یافتم، اولین چیزی که توجهام را جلب کرد، نثر رمان بود که به گرمی و روانی زبان نویسنده بود. اما در مورد گیرایی داستان، من اگر از دید یک خواننده بخواهم حرف بزنم، کاری به ملاکها و ضابطههایی که وضع کردند ندارم. برای خودم معیاری دارم. اگر داستان مرا تا شهر و خانه و دل شخصیتها برد داستان خوبی است وگرنه، نه. در مورد رویای نیمهشب با وجود اینکه به شدت غافلگیر شدم از دیالوگهای مستقیمی که بود و کثرت عاشق و معشوقها، ولی هنوز، نسیم حله را روی صورتم حس میکنم و صدای فرات را در گوش دارم و از پنجره قصر مرجان صغیر گاهی به حیاط دارالعماره نظری میاندازم. هنوز نوری که از چهره ابوراجح ساطع میشود چشمم را میزند و هنوز...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.