یادداشت آزاده شریفی

سیزده دلیل برای…
        باید دوباره می‌رفتم سراغش. یا خودش آمده بود سراغم. از همان روز که کیمیا خودش را از طبقه پنجم انداخت پایین. از ناتوانی دست‌های سیمانی یک معلم در نظام مضحک آموزشی.
انتظار نداشتم خوشحالم کند قبلاً هم نکرده بود، حتی حالا که معلمی سالخورده‌ام و دغدغه‌های نوجوانانه برایم خیلی کوچک است.
این کتاب درباره شنیدن است یا بهتر بگویم درباره عوارض نشنیدن. همان لحظه‌هایی که ساده و بی‌تفاوت رد می‌شویم سرنوشت یک نفر دارد رقم می‌خورد.
وقتی خواندم فهمیدم به کجای این کتاب روانم می‌خواست برگردد. به شعر، به شعرهای هانا بیکر، به شعر نوشتنش در کافه. به عضو شدن در گروه شعر: دوست داشتن زندگی. و شعرهایی که خالی است از زندگی.
چرا به شعرهای خوشحال کننده نمی‌رسیم؟
دوباره حالم بد شد ...
از نوجوان‌هایی که کاری از دستم برایشان برنمی‌آید، جز درس دادن مزخرفات همیشگی
از کلاس شعر که پناه نیست
از یاد کیمیا که تا زنده ام هر روز در من از طبقه پنجم سقوط می‌کند ...
از کیمیاها ... کیمیاها ...
      
238

23

(0/1000)

نظرات

😢😢💔💔

0

دست‌ها ی سیمانی یک معلم در نظام مضحک آموزشی😔

0