یادداشت لعیا عرب
1402/6/16
چقدر دوست داشتم همچین زندگی رو تجربه کنم.. آشنا بودن با تمام محل ، صمیمیت خانواده ها ، دوست داشتن های خالصانه ، بازی کردن و شیطونیای بچه ها تو کوچه ؛ همه اینها اونم در زمان جنگ! محسن در درجه اول با رفتارای عجیبش برام خیلی عزیزه ، بعد از اون با دوستاش صدبرابر عزیزتر میشه.. بهانه های برای تراشیدن سر محسن و ندادن پول هفتگی ، دلسوزی های دقیقه ای مامان برای محسن ، کل کل های ملیحه و محسن ، پرخوری ها و خاطره های تکراری بیبی ، پافشاری و شجاع بودن محمد و... خلاصه که خوندن ماجراهای تک تکشون به من خیلی کیف داد! طنزی که توی کتاب بود باعث میشد که خانواده فکر کنن دارم عقلمو از دست میدم و پاک روانی شدم اما در همون لحظه من در حال گاز گرفتن دهنم بودم که حداقل قهقهه نزنم! جوری که شخصیت های جدید و با داستان های جالب و متفاوت شون وارد کتاب میشدن خیلی برام لذت بخش بود و با تک تکشون کیف میکردم مثل دایی اکبر با اضافه خدمت های زیادی! خلاصه که من خیلی این کتابو دوست داشتم چون به من فرصت زندگی تو جایی که همیشه دوست داشتم تحربش کنم رو داد ؛ من محسن و کاراش رو تو مدرسه ، هیئت ، سینما ، مهمونی های خانوادگی و مهمتر از همه در پلاک دوازده وبه علاوه یک قرار نیست یادم بره! پ.ن۱ : فکر کنم امان پلو قراره تا همیشه تو ذهنم بمونه. پ.ن۲ : امیدوارم تو جلدای بعدی بتونم دریا رو بازم ببینمممممم.
3
(0/1000)
نظرات
1402/6/21
حالا باید بجنوردی باشی تا مطلب کامل جا بیفته ، ضمن اینکه مرحوم امان پلو یک شخصیت واقعی بود و البته خود داستان هم تا حدودی واقعیت داره با این تفاوت که اتفاقات چند خانواده در قالب یک خانواده مطرح شده ، خود منم یه بی بی اینجوری داشتم ،😊 راستی این مجموعه چهار جلدی ه و بعد از این باید آبنبات پسته ای ، دارچینی و نارگیلی رو بخونی
1
0
لعیا عرب
1402/6/22
0