یادداشت نعیمک
4 روز پیش
داستان دو بخش دارد: چیزی شبیه خودگویه و دیگری یک قصه. اگر فقط بخش اول را پررنگ کنیم شاید بنویسم این زندگینامه یا خطابههای خود داستایوفسکی از زندگی و آدمیان است اما داستان دو بخش دارد و این مهم است. چرا؟ چون آن را از «اعتراف» یا «خطابه» جدا میکند. داستایوفسکی میداند که دارد چه پیکری را میسازد و با دو بخش کردن قصه آن را واقعاً تبدیل به یک داستان میکند. شبیه کاری که پروست میکند. یعنی تا قبل از جلد آخر هر کسی شاید فکر کند که اینها آدمهای دوروبر پروست هستند و زندگی او را میخواند اما در جلد آخر «در جستجوی زمان از دسترفته» است که پروست پازل خودش را تکمیل میکند. بخش اول یادداشتهای مردی است که ترجیح داده بیشتر عمر خود را در زیرزمینی سپری کند و دربارۀ دیگران بنویسد. خواندن این بخش سخت و گاهی دنبال کردن سرنخها سخت است اما پیشنهاد میکنم بدون عجله و حتی صفحهبهصفحه بخوانیم. بخش دوم چند داستان و قصه است که قبل از این زمیننشینی است. چیزی که هر دو بخش را برای من جذاب میکند اعتراف بدون پرده و روایتهای بدون سانسور است. چیزی که حتی در نویسندههای امروزی هم پیدا نمیشود. راوی شبیه ذهنیات و درونیات خود ما است. اینکه میخواهیم سر به تن دیگران نباشید، یکهو دیگران را دوست داریم، خودمان را بهتر از دیگران میدانیم، میخواهیم گاهی آرامش داشته باشیم و هر چه در که ذهنمان میگذرد و شاید این رفتوبرگشت بین ذهنیات خودمان و نوشتههای راوی باعث شود داستان را بهتر درک کنیم و بفهمیم ما هم شبیه راوی همینقدر در رفتوبرگشت و آشوبهای ذهنی زندگی میکنیم. درک کنیم و بفهمیم ما هم شبیه راوی همینقدر در رفتوبرگشت و آشوبهای ذهنی زندگی میکنیم. با این وجود فراموش نکنیم یک با یک داستان طرف هستیم و همین شاید آن شگرد غریب داستایوفسکی است. (این کتاب اولین تجربۀ کتاب صوتی (با صدای مصفا) برای من بود و اذیت نشدم و به بهتر دنبال کردن روایت کمک کرد.)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.