یادداشت امیررضا بیات
1403/2/11
3.4
4
کتاب چهارم از مجموعهی هرکول پوآرو: داستانی متفاوت با سه اثر قبلی و احتمالا خیلی از آثار بعدی مجموعه. وزنهی ژانر ماجراجویی اگر از ژانر کارآگاهی بیشتر نباشد کمتر هم نیست و برای منی که دارم آثار رو با فاصلهی کوتاه میخونم نکتهی مثبتی تلقی میشه. نکات کارآگاهی و رمزگشایی مثل همیشه شگفتآور. اما دو نکتهی منفی: یک. پایانبندی ضعیف. (برخلاف آثار پیشین) دو. نکتهی خارقالعادهی آثار دیگهی کریستی، یعنی شخصیتپردازیهای عمیق مجرمین، متهمین و حتی گاهی مقتولین، در این اثر چندان به چشم نمیخورد.
(0/1000)
نظرات
1403/2/14
در کدوم اثرش شخصیتپردازی عمیق مجرمان و متهمان رو داشته؟ :) همه در حد تیپ باقی میمونن که!
8
2
1403/2/15
راز قطار آبی رو نخوندهم؛ اما در دو اثر دیگه تقریباً تمام اشخاص داستان در حد تیپ باقی میمونن. انگیزهها ساده و تقلیلیافته، بدون کشمکشهای درونی پرداختشده، بدون قوس شخصیت و تحول، بدون ابعاد روانشناختی... اصلاً سبک آگاتا که مبتنی بر مخفی نگه داشتن همه چیز تا پایان داستانه، اجازه نمیده بتونه شخصیتپردازی کنه. @amir.reza_bayat
3
1403/2/15
یکم مخالفم با حرفتون. اول به این نکته تاکید کنم که طبیعتا منظورم از شخصیت پردازی عمیق در مقایسه و نسبت به داستانهای ژانرمحوره. طبیعتا شخصیتها به اندازهی داستانهای چندصد صفحهای شخصیت محور پرداخت نمی شن. (و لازم هم نیست بشن) و به نظرم شکل شخصیتپردازیهای کریستی با همین انگیزهها و ابعاد روانشناختیش انجام میشه. مظنونینی که انگیزهای براشون به وجود اومده و در کنار اون انگیزه دلایلی که چرا اون انگیزه رو عملی نکردند. و معمولا پرداخت شخصیت تو این مدل کاراکترها (یعنی مظنونین بیگناه) بهتر انجام شده. (نسبت به مجرمین و مقتولین) چرایی وجود اون انگیزهها و چرایی وجود دلایل بازدارندهی ارتکاب جرم پیشپا افتاده و تیپیکال نیستند. درسته که اگه بخوایم بر اساس تیترهای کلی، مثل عشق و حسد و ارث و انتقام و ... نگاهشون کنیم شاید دم دستی به نظر بیان، اما مگر دلیل اکثر جنایات غیر از اینهاست؟ مسئلهی مهم پرداختشونه که به نظرم کاملا منطقی، درست و بعُددار انجام شده. هر زمانی که راز این انگیزهها و راز دلایل بازدارندهی ارتکاب جرم برملا میشه ما کاملا اونها رو میفهمیم و باور میکنیم. @choghoke_tanha
0
1403/2/15
اتفاقاً در مقایسه با آثار این ژانر عرض میکنم که از لحاظ شخصیتپردازی، داستانهای آگاتا چیزی فراتر از حل پازل نیست. اصلاً سبکی که خود کریستی انتخاب کرده بهش مجالی برای شخصیتپردازی نمیده؛ چون تا انتهای داستان باید همه چیز سربسته باقی بمونه و هیچکس رو نشناسیم و همه مرموز باقی بمونن. در پایان داستان هم با ذکر یکی دو جمله از طرف کارآگاه مبنی بر اینکه فلانی حسودی میکرد یا بهمانی کینه به دل گرفته بود، سر و ته قضیه هم میاد. وقتی کریستی اصالت رو به تعلیق میده، ناگزیره از اینکه آدمهاش در حد تیپ بمونن. فکر میکنم حتی خودشم باورش نشه که این تمجیدها رو از اشخاص داستانهاش کردید 😅
2
1
1403/2/15
1