یادداشت روژان صادقی
6 روز پیش
«در آغاز کلمه بود، کلمه با خدا بود، و کلمه، خدا بود.» داستانِ خواندن این کتاب بهانهایست تا در مورد یکی از موضوعات موردعلاقه و محبوبم یعنی کلمات و جادو صحبت کنم. برای همین این یادداشت بیش از آنکه نقدی بر کتاب باشد، رودهدرازیست از قدرت جادویی کلمات. ارسلا گویین را نه با داستانهایش که با یک مقالهی ۴ صفحهای درخشان میشناختم. مقالهای که در آن با استادکاری در مورد ارتباط بین رمان، انسانهای نخستین، سفر قهرمان، شکار، جمعآوری گیاهان و قصهگویی زنان صحبت میکند. فقط در ۴ صفحه و در همین صفحات اندک هم من را شگفتزده کرد و به گریه انداخت. دقیقا بعد از خواندن این مقاله و آشنا شدن با قدرتش در به کارگیری کلمات مطمئن شدم باید مجموعهی فانتزیای که با آن شناخته میشود و از قضا در آن از دنیایی صحبت میکند که جادو در آن با بهکار بردن نام کهن و حقیقی پدیدهها انجام میشود را بخوانم. و این مسئله، بیش از آنکه فانتزی و صرفاً برآمده از تخیل ارسلا گویین باشد، ریشهای کهن و تاریخی دارد. تقریباً به قدمت اولین اجدادمان که برای یک پدیده نام گذاشتند. از نظر ارنست کاسیرر، فیلسوف و نظریهپرداز آلمانی، انسانهای نخستین قادر نبودند که مرزی بین واقعیت و نماد قائل شوند. نتیجهی این نگرش، تمایز نگذاشتن بین پدیده و کلمهای که برای آن انتخاب میکردند بود. برای مثال اگر یکی از اجداد ما برای باران نامی میگذاشت و نام باران را صدا میزد این عمل همانند آن بود که خود باران را احضار کند. از طرفی از آنجا که در گذشته اکثر کلمات با نیروهای طبیعی یا در واقع خدایان مرتبط بودند، این کلمات ساحتی قدسی پیدا کردند. کمکم اتفاقات به گونهای پیش رفت که تکرار یک کلمه، همانند یک ورد جادویی عمل کرد و این تصور را در ذهن گویندهاش شکل داد که با تکرار آن کلمه در حال انجام عملی جادویی و البته مقدس است. دوباره به مثال باران برگردیم. تصور کنیم که یکی از اجدادمان کلمهی «باران» را بارها و بارها بر زبان میراند و از قضا پس از این تکرار ناگهان آسمان شروع به باریدن میکند. به همین ترتیب این باور شکل میگیرد که با تکرار نام یک پدیده میتوانیم بر آن تاثیر گذاشته و در واقع عملی «جادویی» انجام دهیم. این مسئله، یعنی قدرت جادویی کلمات حتی در کتاب مقدس هم بارها نمایان شده است. مانند همان جملهی معروفی که در ابتدای یادداشتم نوشتم که در آن ساحت مقدس کلمه مشخص است و میگوید که کلمه و خدا یکی هستند. و البته این جملهی حقیقتاً جادویی:« خدا گفت: روشنایی بشود و روشنایی شد.» این جمله عیناً همان چیزی است که در مثال باران توضیحش دادم. خلق دنیایی جادویی و فانتزی براساس همین مسئله برای من کافی بود تا این کتاب را بخوانم. برای همین کم بودن هیجان آن، اشکالات متعددش در شخصیتپردازی و ضعفش در توضیح وقایع آنچنان من را آزار نداد. کتاب را فقط و فقط به خاطر بیشتر خواندن از جادویی کهن و حقیقی شروع کردم و آن را به هر کس دیگری که مثل من شیفتهی جادو و اسطورهست پیشنهاد میکنم.
(0/1000)
روژان صادقی
6 روز پیش
1