یادداشت

سی و هفت سال
        بسم‌اللّٰه

همانطور که از عنوان میتوان حدس زد، کتاب درمورد سی‌و‌هفت‌سال سردرگمی و ابهام از سرنوشت فرماندهٔ لشکر محمد رسول‌الله ، حاج احمد متوسلیانِ عزیز است. (البته در انتخاب عنوان بی سلیقگی شده ، چرا که این عدد، مربوط به زمان نگارش کتاب است؛ یعنی درواقعا عنوان کتاب تنها تا یکسال اعتبار دارد و الان که چهل و چند سالی شده..)

کتاب، گنگ است! نویسنده به سراغ هرکسی که کوچک‌ترین ربطی به ماجرای ربایش داشته یا احتمال اینکه کمترین خبری از سرنوشت این چهار اسیر داشته باشد، رفته و از آن‌ها نقل‌قول کرده. از مسئولین ایران و حزب‌الله بگیر تاااا نیروهای خبیث اسرائیلی‌و فالانژِ وقت... نقل‌قول‌ها و کوتاهه‌روایت‌هایی که حتی بعضاً متناقض یکدیگرند!
و البته که این گنگی و ناسازگاری و به‌هم‌ریختگی محتوایی را خود نویسنده می‌خواسته! مسئله عجیب و مقداری ترسناک است؛ اینکه خیلی‌ از مسئولین رده بالا خبر دارند که دقیقاً در آن روز چه اتفاقی افتاده و آن چهار عزیزِ سفرکرده وضعیتشان الان چگونه است، اما هیچکس هیچ خبر قطعی‌ای نمی‌گوید. نویسنده هم جزو همین طیف است. می‌داند اما نمی‌خواهد یا شاید نمی‌تواند به صراحت بگوید که چه شده ...
کتاب را اگر بادقت بخوانید، از کنار هم گذاشتن روایت‌ها و یک سری قرائن، به عنوان جمع‌بندیِ‌پایانی نتیجه‌ای به‌دستتان می‌آید. پاییز ۱۴۰۱ بود. آقای داوودآبادی را در نمایشگاه کتاب شهرمان دیدمش. رفتم جلو و نتیجه‌ای که پس از خواندن کتاب گرفته بودم را برایش گفتم. تایید کرد و گفت همین است. همین... بهشان گفتم که خب چرا این را صراحتا توی کتابتان نمی‌آورید و دل مخاطب را یک دله نمی‌کنید؟ جواب درستی نداد و پیجاند! بعد یک جمله‌ای آهسته بهم گفت که وسط نمایشگاه انگار یک سطل آب یخ ریختند رویم؛ جمله را نمی‌گویم چون هنوز برای خودم هم هضم نشده؛ اما این را بدانید که ماجرا خیلی پیچیده و یواشکی است!!
یک کتاب دیگری هم بناست از ایشان بخوانم و شاید در آن هم چیزهایی جدید یافتم. خواندم،‌حتما گزارشش را می‌گذارم.


♦️#مرگ_بر_اسرائیل
      
125

13

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.