یادداشت عطیه عیاردولابی

شاه، بی بی، سرباز
        ناباکوف برای من عجین شده با مقاله‌ای که درباره کتاب آذر نفیسی، "خواندن لولیتا در تهران" نوشتم. به خاطر مطالبی که موقع نوشتن اون مقاله  درباره ناباکوف، سبک نوشتنش و قدرت ادبیاتش خونده بودم، باید اعتراف کنم مقهور اسمش بودم.

بعد خوندن این کتاب که اولین کتاب ناباکوف هم هست که تا این لحظه خوندم چند نکته به نظرم رسید.
اول اینکه داستان کشش جالبی داشت و ترکیبی از علت و معلول و شانس بود. شاید به‌ زمان تحریر این داستان، این‌طور روابط و صحبت از این مسائل ناموسی تابوشکنی سنگین و بزرگی بود. اما الان یه داستان تکراری و قابل پیش‌بینیه. شاید خنده دار باشه که حتی یاد سریال ترکیه‌ای عشق ممنوع هم افتادم. 

دوم، توصیف‌ها عالی بود. توصیف چهره‌ها، حالت‌ها، موقعیت‌ها و هر چیزی که به تصویرسازی ذهنی خواننده کمک می‌کنه. 

سوم، ترجمه کار قطعا  سخت بوده. این سختی بعضی جاها خودش رو نشون میداد و درک مطلب مشکل بود. بعضی جاها هم روون بود و سریع متن جلو می‌رفت.

چهارم، هر نویسنده بزرگی بعد از یه مدت میشه یه نویسنده معمولی. 

پنجم، آخرش رو دوست داشتم. انگار حق به حق‌دار رسید.
      
1

19

(0/1000)

نظرات

سلام و درود.
لطفا در مورد این جمله ی (هر نویسنده ی بزرگی بعد از یه مدت  می شه یک نویسنده ی معمولی)
توضیح می دین؟

0

سلام. سوژه یا سبک نگارش یا هر دو می‌تونن یه نویسنده رو در زمان خودش برجسته و متفاوت کنه. اما طی زمان اون سوژه یا سبک نگارش رایج میشه و خیلی‌ها به تقلید از اون شخص برجسته می‌نویسن. این رواج و تقلید به جایی می‌رسه که گاهی شاگرد و پیرو روی دست اخلافش میزنه. هم سوژه این کتاب ناباکوف الان خیلی رایجه و حتی دیگه پیش پا افتاده محسوب میشه، و هم سبک نوشتنش و توصیف‌هاش و اصول نویسندگی.

بیشتر ارجاعی بود به جمله اول خودم که گفتم مقهور این آدم بودم. الان و این سال ۱۴۰۲ که بعد خوندن انواع کتاب‌ها و سبک‌ها دارم ناباکوف می‌خونم به نظرم نوشته چندان خاصی نیومد. 

امیدوارم الان منظورم روشن شده باشه.
1

0

حقیقتش قبول ندارم این حرف را.
مثال نقضش در شعر: سعدی و  حافظ فردوسی که از یاد نرفتند و همچنان خوانده می شوند.
مثال نقضش در داستان (خارجی): دیکنز و تولستوی و آلن پو و داستایفسکی و بسیاری دیگر که قدیمی اند و مانند آنها هم بسیار نوشتند اما هنوز خوانده می شوند این ها و همه معترف به ارزششان هستند.
پدیده ای که شما می‌گویید برای نویسندگان عامه پسند درست است نه نویسندگان بزرگ. 

0

نویسنده‌ها و شعرایی که مثال زدید تو سبک و حوزه خودشون یه سر و گردن بالاتر از بقیه هستن.
بخوایم موردی بررسی کنیم هم باز رحجان اونها قابل تامله.
من اُ هنری رو هم یه این جمع اضافه می‌کنم که محبوب خودم تو داستان‌کوتاه نویس‌هاست.

شاید باید به محتوا و پیام مورد نظر این دست افراد هم توجه کرد. مثلا دیکنز یا داستایوسکی یا بقیه قصد انتقال پیامی داشتن که عمدتا هم اخلاقی بوده و برای تعالی انسان همیشه جوابگوست.

اما این داستان‌های قدیمی شده یا داستان‌های عامه‌پسند فقط چون خواسته چیزی رو تعریف کنه، بعد از مدتی منسوخ به نظر میاد.

0