یادداشت سید امید حسینی

دیدم که جانم می رود: خاطراتی از شهید مصطفی کاظم زاده
        سلام
شاید بدترین کتابی که می‌تونستم راجع‌به یک شهید بخونم همین کتاب بود. به دلیل تعریف زیاد و هم‌محلی بودن با شهید کتاب رو خوندم. شاید نیمی از کتاب نگذشته بود که کنارش گذاشتم. 
چیز جدیدی برای گفتن نداشت. رابطه‌ی شهید و دوستش به شدت شبیه دوستی دو تا دختر بود. اینجای کتاب خیلی توی ذوق می‌زد. اصلا حس خوبی نمی‌داد. 
عطش و شهوت زیادی برای چاپ کتاب راجع‌به شهدا هست. شاید بهتر باشه به محتوای کتاب‌ها بیشتر توجه بشه و قبل از چاپ از خودشون بپرسن: چه چیز این کتاب ارزش چاپ دارد؟
به هیچ کس پیشنهاد نمی‌کنم.
      
110

24

(0/1000)

نظرات

من هم نفهمیدم چرا این قدر محبوب شد و تعریف شد ازش ... از اون هایی بود که خیلی خیلی دوستش نداشتم و بهش خیلی ایراد میتونستم وارد کنم. اینکه یکی از محبوب ترین های نویسنده هم هست‌عجیبه[ نویسنده این کتاب خیلی عنوان چاپ کرده و باقی شون به مراتب بهترن حتی از نظر قلم]

1

از نظر خود نویسنده بهترین کتابش همینه 😬

0

روشنا

1403/2/29

من متوجه نشدم، "دوستی دو تا دختر" الان به عنوان یه صفت بد بود؟
4

1

برای دو تا پسر نوجوان بله 🤐 
در کل رابطه‌ی این دو دوست اصلا عادی روایت نشده بود. رفاقت پسرها اینطوری نیست.  

1

روشنا

1403/2/29

قبول دارم یه سری صفات برای دخترا خوبه ولی برای پسرا نه و برعکس و احتمالاً شما هم منظورتون همین بود. 
ولی حالا با عرض معذرت، خیلی خوب میشه اگه صفات بد و خوب رو به یه جنس خاص نسبت ندیم 🥲 یعنی من خودم خیلی ناراحت میشم وقتایی که میخوام بگم قوی باش و میگم مرد باش؛ انگار برای قوی بودن نمیشه زن بود.
@Omidh717 

1

اصلا مسئله‌ی صفت بد و خوب نیست. شخصیت‌های کتاب پسرن اما پسر نیستند. 🤦🏻‍♂️ 
روحیات پسر نوجوان این شکلی نیست که توی کتاب نشون داده. گریه برای دوری دوست و یه سری وابستگی‌های عجیب که بین پسرها اصلا شایع نیست. در کل دوستی این دو نفر در کتاب خیلی عجیب بود و پسرانه نبود. 
@roshana. 

1