یادداشت سید امیرحسین هاشمی
1402/10/9
3.7
21
"آیا واقعا من وجود دارم؟" 0-تجربهٔ با هم بودن، با هم خواندن و با هم پیش رفتن، نابترین اتفاقی بود که به واسطه محاکات برای من ممکن شد. خیلی جالب است که این حس را با نمایشنامهای تجربه کردم که میگوید: "دیگران جهنم اند." 1- نمایشنامهٔ "دوزخ" به عنوان یکی از اولین آثار نمایشی ژان پل سارتر، در 1944 اجرا و در سال بعد منتشر شده است. در این نمایشنامهٔ نمادگرایانه، رگههایی از کلان ایدههای اگزیستانسیالیستی نویسنده هويدا است. 2- اول نکتهای که باعث این میشود که نسبت به این نمایشنامه گارد بگیرم، نیتمندی آشکار نویسنده در نمادپردازی است. اگر دال را با قصدِ پیشین در اثر قرار بدهیم که خواننده صرفا به یک مدلول خاص برسد، هیبت اثر در دید من فرو میریزد. البته این نگاه(علیه نماد بودن) را در سینما بیشتر قبول دارم تا جهان تئاتر و نمایش که بعضا تاروپود آن به بولد بودن المانها است.(برای مثال فیلم The Platform 2019 را به همین علت اگزجره نمادین و شاذ بودن دوست نداشتم.) بگذارید به نحوی دیگر موضع خودم را شفاف کنم. مثال مشهور از گریز در نمادپردازی شاذ، شاید همینگوی باشد. پیرمرد و دریا و حتی وداع با اسلحه را تماما میتوان استعاری خواند، دریا/ماهی/تور ماهیگیری/جنگ/ون حمل بیمار و هزار و یک عنصر دیگر در این آثار است که میتواند نماد و نشانه از چیزی باشد، اما نویسنده نیامده صرفا یکسری نماد را پشت هم ردیف کند. از زاویهای دیگر: باید نمادها را کشف کرد، نه اینکه در نمادها غرق شد. وجه اساسی نماد در ادبیات، برای من، ماهیت اساطیری و رازگونه آن است. نماد وقتی برای من نماد است که به واسطه یک لحظه شبهروحانی به کشف و شهود برسم. با توجه به این مختصات، نمادپردازی بولد این اثر، باب طبع همایونی نبود :) 2- در مورد مختصات فلسفه اگزیستانسیالیستی هم اطلاعات خودم پراکنده و ناقص است، هم برای شرح بیشتر آن باید با جهان سارتر بیشتر آشنا بشوم، و برای همین فعلا خیلی در شرح اگزیستانسیالیسم در آثار سارتر قلمفرسایی نمیکنم. 3- نسبت به ترجمههای حمید سمندریان مشکوک شده ام. یحتمل چون مترجم متقدم و قدیمی و در عین حال معروفی است، فشار اهل سانسور روی او و آثارش زیاد است، اما در ترجمهٔ دیگری که از سمندریان خوانده بودم، "باغ وحش شیشهای" از تنسی ویلیامز، تغییرات و کاستیهای مهمی در ترجمه بود و در یکی دو فقره این کم بودنها به بار عاطفی و لحظههای اساسیِ اثر آسیب زده بود. این ترجمه مشخص، دوزخ، را وقت نکرده ام با متن انگلیسی مقابله کنم، اما از جوانب امر میتوان فهمید که تاحدی تلاش شده است از سد سخت سانسور با کمترین لطمات ممکن رد شود. نام فرانسوی اثر، Huis Clos به معنای پشت درهای بسته، و ترجمه انگلیسی آن به عنوان No Exit به معنای غیرقابل خروج یا خروج ممنوع نیز معانی جالبی را به ذهن متبادر میکنند. 4- در ضمن پیشینه و سابقه سارتر در قبل از این نمایشنامه را نمیدانم، ولی از لحاظ شرح صحنه و میزان سن و بعضا حرکتهای کاراکترها، به نظر میرسد سارتر در موقع نگارش این اثر خیلی تجربه نمایش نوشتن و... نداشته است. البته میدانم که در مورد اینکه: "آیا نویسنده باید دست کارگردان را ببندد و اغلب عناصر اثر را از پیش تعیین کند یا دست کارگردان باز باشد؟" معرکه آراست، ولی وقتی نمایشنامهای این میزان نمادپردازی دارد، اما موقعیت را گم میکند و خواننده را با آن آشنا نمیکند نقط ضعف مهمی است. واقعا جا داشت توصیفاتی بیشتر از این دوزخ میداشتیم. 5- از این نمایشنامه بیشتر از امتیازی که بهش دادم خوشم آمده است، اما از آنجا که به لطف محاکات قرار است چندین اثر از سارتر را بخوانیم، سعی میکنم بسیار سختگیرانهتر با آثار مواجه بشم و سعی کنم آثار سارتر را لااقل برای خودم طبقهبندی کنم. 6- دوست دارم اجراهایی از نمایش را ببینم و در این فقره لطفا علی آقای دائمی کمک کنند... 🤝😁 7- هرچقدر از حس خوب "باهم بودن" و باهم خواندن بگم، حق مطلب ادا نمیشود. مرسی از همتون. موخره: پیشنهاد میکنم بعد از خواندن 1 یا 2 اثر دیگر از سارتر، یک جلسه داشته باشیم و در مورد آثار دیالوگ داشته باشیم.
(0/1000)
نظرات
1402/10/9
دم شما گرم، مثل همیشه عالی. من یه اجرای زبان اصلی، یه نصفهاجرای زبان اصلی و دو اجرای قدیمی و بدِ ایرانی ازش پیدا کردم که میذارم توی کانال ایشالا. خوش به حال اونایی که زبانشون قویه 😅
2
1
1402/10/9
ایشالا امروز یا فردا دوزخ رو میبندیم و بعد از یکی دو روز تامل و انتشار یادداشت بچهها، میریم سراغ اثر بعدی. @SAH.Hashemi04
2
سید امیرحسین هاشمی
1402/10/9
1