یادداشت امیررضا بیات

                داستان "همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها"  از چند جهت برایم قابل ارزیابی است.
یک، خط داستانی سوررئال اثر (که البته نمی‌شود خیلی هم اسم آن را "خط " گذاشت) ، تا جایی داستانی کار می‌کند که با یک ابهام معماگونه همراه است و از جایی که  این ابهام معماگونه جای خود را به  پریشان‌گویی گنگی می‌دهد ( که بیشتر در یک چهارم سوم داستان است)، ساختار داستان افت می‌کند. هر چند این پریشان‌گویی ویژگی اصلی سوررئال است و بد هم اجرا نشده، اما مشکل این است که در نقاط اوجش، خوب با داستان تنیده نمی‌شود و گاهی یک نوشته‌ی جدا را در ذهن متبادر می‌کند. مشکلی که در نیمه‌ای اول داستان کمتر به چشم می‌خورد. حال اینکه چرا در ادبیات ایران، راوی اثر سوررئال حتما باید دیوانه باشد، و آیا این درست است یا غلط، جای بررسی‌های بیشتر دارد.
دوم. نثر بی‌اندازه زیبای داستان. نثری که به جای شاعرانگی‌هایی که خواندن را سخت می‌کنند از کنایات و عباراتی استفاده می‌کند که به روان‌خوانی می‌انجامد. توضیفات و تشبیهات بجا و اندازه‌اند و یک طنز پنهان قوی چاشنی کار است. جمله‌بندی در خدمت داستان است، نه داستان در خدمت ساختار جملات. نثری که شاید نمونه‌ی ممتازش را بتوان در آثار آل‌احمد جستجو کرد.
سوم، بعد سیاسی داستان. که غیرمستیقم اما واضح بیان شد، بی‌آنکه از داستان سواستفاده کند. موضوعیت داستان بود بدون بزرگنمایی و حتی در فضاسازی خود را نشان می‌داد.
چهارم، فضاسازی آن ساختمان شش طبقه‌ی فکسنی که نقطه‌ی قوت اصلی اثر است. فضایی که خشت به خشت توسط "رضا قاسمی" ساخته می‌شود و شخصیت‌هایی که در آن قدرت زندگی می‌یابند. شخصیت‌هایی که مورد پنجم‌اند و اگر  شلوغی‌ گهگاهشان را فاکتور بگیریم، همواره حضور موثری دارند.

در کل، فارغ از بخش‌هایی که توازن ساختار داستان کمی نامیزان می‌شود، این اثر، یعنی "همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها" را می‌توان در ردیف بهترین‌های ادبیات معاصر ایران قرار داد.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.