یادداشت معصومه توکلی

                احتمالاً خلاصهٔ کتاب را می‌توانید در یادداشت‌های دیگر خوانندگان پیدا کنید. پس بگذارید این ناکامی عمیقم را با شما در میان بگذارم: حسرتِ بر دل ماندهٔ دیدن کتاب‌های فارسی از نویسندگان ایرانی که برهه‌ای مهم از تاریخ کشورمان را تنیده در تاروپود یک داستان واقعی به نوجوانان معرفی و اهمیت آن را به هر خواننده‌ای گوشزد کنند. (یک بار دیگر به احترام دروازهٔ مردگان و دیگر آثار تاریخی جناب شاه‌آبادی می‌ایستم و زحمات ایشان را در به تصویر کشیدن تاریخ نادیده نمی‌گیرم که از نوادر هستند)
فکر می‌کنم کمتر کسی یافت شود که این کتاب را بخواند و در دلش احترام به خود «تاریخ» برانگیخته نشود. احترام به انسان‌های کوچک و بزرگی که پیش از ما زیسته‌اند، تلخی‌ها چشیده‌اند و دشواری‌ها از سر گذرانده‌اند و جز در موارد معدود نامی از ایشان باقی نمانده است. نام آدم‌های مشهور، مهم و تأثیرگذار لااقل در کنج موزه‌ها، صفحات کتاب‌ها و تابلوی بزرگراه‌ها می‌درخشد اما «دختران قوچانی»، «بسیجیان داوطلب شهرضا» و خُرد و کلانِ آدم‌هایی که در این تنگنا و آن معرکهٔ تاریخ حاضر بوده‌اند یا قربانی شده‌اند، «نام» ندارند. (باز یاد می‌کنم از آن چند صفحه «نام» دختران فروخته شده که حمیدرضا شاه‌آبادی در «لالایی برای دختر مرده» آورده و می‌دانم که دلش می‌خواسته صفحه‌ها و صفحه‌ها ادامه‌‌اش دهد...)
به امید روزی که تاریخمان را در داستان‌هایمان ملاقات کنیم و در پیچ‌وخم قصه در چشم‌های گذشته‌ خیره بنگریم که برای گذار به آینده، جز این چاره‌ای نداریم.
        

55

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.