یادداشت بهارفلاح
4 روز پیش
4.1
9
«گلها به بهار باز می گردند امّا اثری زشادمانی نیست» ترانه ای که آناپترونا همسر ایوانف زمزمه میکرد. 🔴نمایشنامه ۴پرده ای جذاب و دوست داشتنی فقط آنتون چخوف که یک نویسنده کامل وتمام عیاراست میتواند از زندگی عادی روزمره بنویسد وآن به یک تراژدی تبدیل شود،احساس ملالی که همیشه به نمایشنامه های چخوف نسبت میدهند دراین نمایشنامه برای من حس نشد.نمایشنامه های چخوف اکثراً از زندگی روزمره، عواطف و آرزوهای مردم عادی به زبانی ساده پرده برمی دارند.روایت کلی نمایشنامه زندگی فردی تحصیلکرده بنام ایوانف است. مردی سی وچندساله و متأهل وکمالگرا است که بهدلیل افسردگی مزمن و طولانیاش، رفتارهایی انجام میدهد که اطرافیانش را میآزارد و بیاعتنایی او به اتفاقات پیرامون و رفتارهای عجیبش حتی با معشوقه اش طرح داستانی را پیش میبرد. همسری که به خاطر ایوانف دین خود و حتی نام خود را عوض کرده است از یهودیت به مسیحیت گرویده واز پدرومارش طرد شده واین روزا پس از ۵سال زندگی با ایوانف دچار بیماری سل شده است و رفتوآمدش به خانه یکی از دوستانش را سوژه میکنندچرا که دختری جوان دارد. ایوانف از یکسو فردی اهل مطالعه و اندکی آگاه است که سعی میکند با دیدی انتقادی به پیرامون خود بنگرد. از سویی دیگر فردی مستأصل و پوچ است که با افراد پیرامونش که آنان را وراج و سطحی میداند، چندان فرقی نمیکند، اما تلقی خود او از شرایطش گیر افتادن فردی عمیق بین قماشی از آدمهای سطحی است. 🔻ایوانف را نمی دانم چگونه قضاوت کنم او را موجودی شرافتمند، اما قربانی مقروض بودن و شک شایعهپردازان بدانم، یا او را خائن بدانم ایوانفی که آشکارا موضوع بدگویی ساکنان شهر شده است وشرح بی اعتنایی وخیانت اوبه همسر بیمار ومظلومش نقل مجلس همگان است. ایوانفی که روزهارا با بیهودهگردی و غرغر زدن ، خود شماتت کردن و ناامیدی ومنفعل بودن میگذراند افسرده بدانم علاقه مندی او به دختر کسیکه به او بدهکار است باعث میشود اورا مردی فرصت طلب پول پرست وبی عاطفه رذل بدانیم یا اینکه با خودکشی اش در پایان اورا اخلاق گرا بدانیم که نشان از عذاب وجدان روحی او بود وتاب تحمل بار ننگی که بر دوشش بود را نداشت 🔻جذابترین قسمتهای نمایشنامه پایان هر پرده بود که به زیبایی وبا ایجاد تکانی به پایان می رسیدند پایان پرده اول آنیا همسر ایوانف تن زه درمان دکتر نمی دهد و تصمیم میگیرد به خانه لیبدف برود با چشم خود همه چیز راببیند پایان پردهی دوم زنی عاشق شوهر درمانده وبیمار قصد دارد خود را بر شوهری که دیگر اورا دوست ندارد تحمیل کند شوهری که دل به دختری جوان سپرده است وبا صحنه عشق بازی شوهرش ومعشوقه اش روبه رو میشود .پایان پرده سوم ایوانوف در زشتترین عکس العمل خودودر لحظهی خاصی که همسر به او معترض است سر همسر بیمار داد میزند و میگوید: تو قرار است به زودی بمیری 🔻این نمایشنامه توسط مترجمانی با نام پرویز شهدی،ناهید کاشی چی وسعید حمیدیان به فارسی برگردان شده است که کتاب انتخابی باشگاه ترجمه سعید حمیدیان بود که الحق والانصاف ترجمه روان وقابل قبولی بود 🔻چقدر خوب که قبل از شروع نمایشنامه های بلند چخوف از تک پرده ای هاش شروع کردیم .دست مریزاد آقای خطیب با سیرِ خوانشی که برای آنتون چخوفِ بزرگ برامون درنظر گرفتید.سپاسگذاریم.🙏
(0/1000)
نظرات
4 روز پیش
موافقم چقدر خوب شد اول تک پرده ای هارو خوندیم. ممنون از تشخیص درست شما جناب آقای خطیب.مرسی
1
2
4 روز پیش
واقعاً ملال رو حس نکردید؟ من که نابود شدم 🫠 البته خودمم خیلی در همین برههی ملول بودن، بودم. من ترجمهی ناهید کاشیچی رو خوندم و اونم خیلی خوب بود. چرا به نظرتون خوب شد که از تکپردهای ها شروع کردید؟ چون من نتونستم تکپردهایها رو بخونم، میخوام بدونم چه فرقی داشت؟
8
2
4 روز پیش
فرقش همین حس نکردن ملال و آشنا شدن با فضای چخوفی و کاراکترهای چخوفه
2
4 روز پیش
ممنونم از شما بابت یادداشت خوبی که نوشتید 😍🔥💥 خواهش میکنم ، خوشحالم که همراه ما هستید 😍😊
1
1
فرحنازرحیمی
4 روز پیش
2