یادداشت نازی
1404/4/14
نمیخوام هیت بدم ولی باید بگم به عنوان یه رمنتزی خون این کتاب مزخرف محض بود. کاملا قابل پیشبینی بود و خیلی کلیشهای و بیخود. و نگم از روابط بین شخصیهای اصلی. عشق بین لیوای و شینگین خیلی بیمعنی و ناجور بود. به طوری که من فکر کردم دختره چون از اول عمرش هیشکی جز مادرش و خدمتکارشون ندیده و این اولین پسریه که تو عمرش دیده، بخاطر همین یه حسی بهش پیدا کرده که نمیشه اسمش رو عشق گذاشت. در کل از مثلث عشقی بدم میاد، اما خب اکثرا یه منطقی دارن. تو این مثلث عشقی، دختره اول به قول خودش عاشق لیوای میشه. اما وقتی لیوای شرایط بودن با شینگین رو از دست میده، شینگین خیلی سریع یکی دیگه رو جایگزینش میکنه😐😐 که اصلا همچین چیزی ممکن نیست اگه واقعا احساسات عمیقی به طرف مقابل داشته باشی. و جدای از این، حتی وقتی یکی دیگه رو جایگزین میکنه و باهاش اوکی میشه، هنوز به لیوای فکر میکنه و این واقعا مزخرفه. حتی یه جایی تو بغل ونژی به لیوای فکر میکنه🗿 و بگذریم از صحنههایی که نویسنده مدام سهتا شخصیت رو کنارهم قرار میده و شخصیت اصلی دختر رو مدام مجبور میکنه بین اون دوتا یکی رو انتخاب کنه که اونم معمولا اینکارو نمیکنه. انگار خیلی بدش نمیاد همزمان با جفتشون باشه. من با ادامه دادن این کتاب فقط به این نیت که شاد پایانش ارزشش رو داشته باشه، به خودم زجر دادم. پول و وقتم رو کاملا هدر دادم.
(0/1000)
میمخاء!
1404/4/16
1