یادداشت حنانه علی پور
1403/6/21
3.9
122
بعد سه تا کتاب مردم فقیر ، آزردگان و جنایت و مکافات ، خوندنش لطفی برام نداشت . - شخصیت الکسی ، آدم اول داستان ، همون که قمار میکنه تا زندگیشو از یکنواختی دربیاره و خودشو به خودش و دنیاش «ثابت » کنه ، برام تازگی داشت. هرچند روانکاوی و موشکافی داستایفسکی نه. اصلا همین نفوذش درون احساس آدماست که میتونم بو بکشم که آره این رمان متعلق به روس هاست و از بین روس ها برای شخص داستایفسکی . - الکسی چندبار در سیر داستان میگه که قشنگی قمار به همینه که تو میتونی قبل قمار آدم مفلوکی باشی و بعدش یه آدم تازه و امیدوار : «ولی خب اگر از دست رفته باشم ، مگر نمی شود از نو برخیزم ؟ چرا ، چاره در این است که در مدت عمرت یک بار هم که شده حسابگر و شکیبا باشی » ولی مگه میشه حسابگر بود موسیو/ مستر الکسی؟ مگه میشه چشم برداشت از این صفحه ی رنگارنگ و دیگه فکرش هم نکرد ؟ « فردا ، فردا ماجرا یکسره پایان می یابد ! »
(0/1000)
نظرات
1403/6/21
بهبه! 👏🏻 من از تابستون پارسال هیچ کتابی از داستایفسکی نخوندم، دلم براش تنگ شده 🫠 در عین حال تموم شدن کتابای داستایفسکی برام سخته 🥲
3
1
1403/6/21
1