یادداشت عرفان صادقی
1404/1/6
کتابی به شدت تلخ، جذاب و قابل تامل کتابی که جذابیتش در تلخیِ فهمیدن و تفکر کردن است! 《بشر منبع شر در این جهان است. ما ویروس خودمان هستیم.》 داستان درمورد آیندهای است که گوشت حیوانات، آلوده به ویروسی کشنده شده و پس از مدتی دولت برای حل این بحران، خوردن گوشت انسان را قانونی و مجاز اعلام میکند. قوانین و مقرراتی وضع میکنند و مردمهم اصطلاحات و کلماتی را برای سرپوش گذاشتن بر روی این جنایت به کار میبرند تا واقعیت و عذابوجدانِ حاصل از خوردنِ گوشتِ همنوعانشان را در زیر کلمات پنهان و حتی فراموش کنند. در ادامهی داستان، خویِ حیوانیِ آدمها، این استعدادِ قدرتمندِ بشر در شر، عادیترین و مدرنترین شکل را به خودش میگیرد. انسانهایی که سلاخی میشوند گوشت نامیده میشوند، گوشت و فقط همین!. با گذر زمان برای اکثر مردم افول انسانیت و طلوع حیوانیت همچون منظرهای زیبا و حتی آرمانی جلوهگر میشود. هرچند در جامعه نیز تعداد کمی هستند که میفهمند این طلوع نیست، بلکه غروبِ زشت و ترسناکِ انسانیت و پایان بشریت است. اما بهای فهمیدن این موضوع برای آنها که میفهمند، جنون، خودکشی، سکوت، فراموشی و یا مجازات و مرگ است. این کتاب ثابت میکند که چقدر انسانیت میتواند در برابر مادیات و منافع شخصیِ بشر، سست و شکننده باشد و بشر علاوه بر قابلیت اشرف مخلوقات شدن، قابلیت خوارترین و پَستترین مخلوقات شدن را نیز دارد. پایان کتاب بسیار غمانگیز بود، طوری که درد را با تمام وجود حس میکنید(اگر انسان باشید.) انگار که آخرِ کتاب به خواننده خیانت شده است و انگار که قلب خواننده شکسته شده، نه شخصیتی در داستان! وقتی کتاب تمام شد با خودم گفتم "چرا اینجوری شد؟ چرا اینقدر عجیب تموم شد؟" بعد که با خودم فکر کردم به یک نکته مهم پِی بردم، انگار نویسنده میخواست به خواننده بفهماند که: درد و فقدان آدمها گاهی با نقاب انسانیت ظاهر میشود، کافیست فقدان برطرف شود تا نقاب انسانیت کنار برود و حیوانی زشت ظهور کند! 《در این جامعهی ترسناک چهقدر میتوانید خودتان باشید؟ چهقدر میتوانید مقاومت کنید و ناامیدی را پس بزنید؟ و مهمتر آن که کسانی که ظاهرا در دستهی "نیک"ها قرار میگیرند واقعا با کسانی که خود محکوم میکنند تفاوتی دارند؟》
(0/1000)
عرفان صادقی
1404/1/7
1