یادداشت ملیکا خوش‌نژاد

غرور و تعصب
        خب این کتاب در نوجوانی موردعلاقه‌ام بود و الان باید سه کتاب دیگهٔ جین آستین رو هم بخونم تا مطمئن شم همچنان موردعلاقه‌ترینم هست یا نه. آنقدر فیلم و سریال‌های ساخته‌شده از روی این داستان رو دیدم و آنقدر کتابش رو خوندم که خیلی سخت بود برام آشنایی‌زدایی کنم و سعی کنم انگار که اولین باره داستان رو دقیق‌تر از همیشه بخونم. یه سری نکاتی که به‌نظرم خیلی نادیده گرفته شدن رو فقط اضافه می‌کنم. مثلاً من از مری خیلی خوشم می‌آد؛ برخلاف دو خواهر کوچیکش اصلاً وقتش رو تلف نمی‌کنه، همه‌ش در حال کتاب خوندن و تمرین موسیقیه و گاهی حرفای خیلی عمیق و درستی می‌زنه. البته اینکه مدام می‌خواد خودنمایی کنه توی ذوق می‌زنه ولی خب با توجه به تنهایی‌اش و نبود هیچ هم‌صحبتی خیلی هم عجیب نیست. یا خانم بنت مشخصاً زن آزاردهنده‌ای است که فقط می‌خواد دختراش رو شوهر بده و به تربیتشون هیچ توجهی نداره ولی با توجه به وضع موجود که هیچ ارثیه‌ای نداشتن دختراش و در اون زمان خوشبختی زنا در گرو ازدواج بود، این رفتارش تا حدی قابل‌درکه و من هیچ نمی‌فهمیدم آقای بنت چرا انقدر نگاه از بالا به پایینی به همسرش داره. آقای بنت هم که چند بار به رفتار فیلسوف‌مآبانه‌اش اشاره شد خیلی آدم خودخواهی بود؛ فقط به فکر خودش و کتاب‌هاش بود، یه کم من رو یاد آقای رمزی در «به سوی فانوس دریایی» می‌انداخت. حتی خانم بنت هم تا حدی شبیه خانم رمزی بود اما رفتار خانم رمزی خیلی ظریف‌تر و زیباتر بود. 
دربارهٔ شخصیت‌های دیگر هر چی بگم تکرار حرف‌های ازپیش‌گفته‌شده است، اما خب پیچیدگی روابط انسانی، قضاوت‌های برخاسته از پیش‌فرض‌هایی که حتی نمی‌دونیم از کجا بهشون باور پیدا کردم و پیش‌داوری‌ها به‌زیباترین شکل ممکن در این داستان مطرح شدند و این خیلی زیباست.
      

6

(0/1000)

نظرات

چه جالب که از شخصیت مری خوشت اومده. :))

0