یادداشت علی دائمی
1403/9/12
3.8
16
📝 مشتومال تمدنها! ▪️ «خدای کشتار» دربارهٔ دو خانواده است که میخواهند بر سر دعوای فرزندانشان گفتوگو کنند. فردیناند، پسربچهٔ یکی از دو خانواده، فرزند خانوادهٔ دیگر به نام برونو را کتک زده و دندان او را شکسته است. همهچیز با یک مراسم عذرخواهی متمدنانه بهجای شکایت و رسیدگی قضایی شروع میشود، طرفین بهظاهر درک درستی از رابطهٔ والد و فرزند دارند و هیچ اختلاف جدیای در کار نیست. ▪️ اما هرچه جلوتر میرویم اختلاف نظرها آشکارتر میشود و میتوانیم ریشههای بدرفتاری فرزندان را در شخصیت والدین پیدا کنیم. خلاقیت یاسمینا رضا در این است که از موقعیتهای نمایشی ساده و کشمکشهای شخصی بین چند دوست، حرفهای جهانی و ماندگاری در زمینهٔ سیاست، فرهنگ و اجتماع بیرون میکشد. او داستان نمایش را با یک تقابل سادهٔ خانوادگی شروع میکند؛ ولی رفتهرفته کشمکشها را به سطوح عمیقتری میرساند و دیالوگها را به موضوعات بزرگ اجتماعی و سیاسی مثل «سلطهگری»، «ماهیت و کارکرد قوانین در عصر ما»، «برخورد تمدنها» و «بیفایده بودن صلح و مذاکره به جای جنگ و استعمار» تعمیم میدهد. در نمایشنامهٔ «هنر» هم که اثر ماندگار دیگری از این نویسنده است، اختلاف نظر دو دوست قدیمی دربارهٔ یک تابلوی نقاشی، زمینهساز صحبت از یک جدال تاریخی میان کلاسیکها و مدرنیستها در عرصهٔ هنر میشد و این پرسش مطرح میگشت که آیا هنر باید همیشه به اصول و سنتهای کلاسیک پایبند باشد یا ساختارشکنیها و تجربهگراییهای عجیبوغریب مثل جریان داداییسم یا آثار هنرمندان آوانگارد هم میتوانند از مصادیق هنر و خلاقیت و نوآوری باشند. ▪️ متن ابتدای «خدای کشتار» که ورونیک از روی کاغذ میخواند، بهطور غیرمستقیم به خواننده/تماشاگر پیشداستان را توضیح میدهد. سپس شاهد گفتوگوهای ورونیک، میشل، آنت و آلن هستیم که همگی توافق دارند فردیناند، برونو را بهناحق کتک زده و کارش نادرست بوده است. اما پدر فردیناند تلاش میکند قبح کار او را تقلیل دهد. مادر برونو هم میکوشد ثابت کند که این حمله و کتککاری بسیار جدیتر و خطرناکتر از چیزی بودهاست که والدین فردیناند تصور میکنند. همین اختلاف دیدگاه، کمکم کار را به تقابلهای دوبهدو و فردبهفرد میکشاند که عموماً بر سر مسائل شخصیست. هریک از دو زوج در آغاز کشمکشها در یک تیم هستند، اما با وخیمتر شدن اوضاع، هر فرد همتیمی خود را هم مورد حمله قرار میدهد و تنش را دوچندان میکند. در پایان نمایش میتوانیم پی ببریم که این مذاکرات بیحاصل تمثیلی از مذاکرات بینتیجهٔ سیاستمردان طماع و قدرتطلب در عصر گفتوگوی تمدنهاست! از بین چهار شخصیت، ورونیک بیش از دیگران به این رابطه اشاره میکند. او خیلی بر عبارت «هنر رفتار متمدنانه» تاکید دارد و میگوید «ما شهروندان جهانیم. چرا باید امکان ارتباط رو خراب کرد؟». در جایی دیگر میگوید: «ما تو فرانسه زندگی میکنیم. ما تو کینشازا نیستیم! ما تو فرانسه زندگی میکنیم، با شرایطِ قانونیِ دنیای غرب. اتفاقی که تو میدون اسپیران دونان افتاد رابطهٔ ارزشی با دنیای غربی داره.» ▪️ اما آلن که شخصیتش مظهر سودجویی و اصالت دادن به ثروت و قدرت است، با این عقیده مخالفت میکند. از نظر او حق و قانون درانحصار قدرتمندان است و قویترین خدایی که در طول تاریخ طرفدارانش را از دست نداده، «خدای کشتار» است. در اینجا ماجرای قرص آنتریل که مثل یک پیرنگ فرعی عمل میکند، نه تنها تصویر دقیقتری از شخصیت آلن میدهد و به افزایش خشم شخصیتها دامن میزند، بلکه ما را با واقعیتهای این «دنیای متمدن» بیشتر آشنا میکند. آلن اهمیت چندانی به خشونتطلبی و پرخاشگری فرزندش نمیدهد و معتقد است اینگونه رفتارها تنها با وضع قانون، آموزش سختگیرانه و اعمال قدرت و محدودیت رفع میشود. به عبارتی انگار خوی قدرتطلبانهٔ فردیناند ریشه در شخصیت پدرش دارد. ▪️ بهتدریج داستان به نقطهٔ اوج خود نزدیک میشود و امکان توافق و تفاهم کمتر و کمتر میشود. خوردن مشروب که قرار بود نشانهای از دوستی و زینتبخش این گردهمایی تمثیلی باشد، خیلی زود باعث میشود شخصیتها افکار درونی و عقاید واقعی خود را بروز دهند. آنت میگوید فردیناند حق داشته برونو را کتک بزند، ورونیک با همسر خود بهتندی حرف میزند و میشل، بهشوخی یا جدی میگوید که از ورونیک کتک میخورد! اختلافات دو زوج با یکدیگر پدیدار میشود و خلاصه میفهمیم هیچکس آنگونه که وانمود میکند نیست. گفتوگوها در اواخر نمایش حالتی شبهابزورد به خود میگیرند و سخنان متعالی دربارهٔ انسانیت و اخلاق، تبدیل به متلکپرانی و تمسخر همدیگر میشود. یاسمینا رضا میخواهد نشان دهد که تشریفات، قوانین، منشورها، سازمانها، سخنرانیهای روشنفکرانه دربارهٔ انسان مدرن و همهٔ آن مناسبات و چارچوبهایی که قرار بوده از ما موجودی متمدن و صلحطلب بسازد، رنگ میبازد و خوی وحشی انسان جهاناولی از زیر نقاب شیک و باکلاس او بیرون میزند. ▪️ در پایان باید گفت که این متن خودش یک کلاس آموزش دیالوگنویسی و بسط موقعیت دراماتیک در تئاتر است. به نظر میرسد همهچیز بهاندازه و بهقاعده است؛ از سیر صعودی رشد تنشها که ریتم و تمپوی درستی دارد، دیالوگهایی که گاه زیرمتن دارند و گاه در صریحترین حالت خود هستند و درونمایهای که به اعتقاد من تحمیلی و شعاری نیست، تا تعداد کم شخصیتها و تکصحنهای بودن نمایش که فضای مناسب را برای این جدال بیپایان و بینتیجه فراهم میکند؛ مثل یک رینگ خونین!
(0/1000)
نظرات
1403/9/14
آقا الان وقت کردم و خوندم این مرور رو. مثل همیشه عالی. لطف میکنی توی تلگرام متن مرور رو برام ارسال کنی بیزحمت؟🙏🙏
2
1
علی دائمی
1403/9/12
0