یادداشت شراره
1401/10/27
3.8
32
به قدری روان و دلنشین بود نفهمیدم کی و چه جوری تموم شد...واقعا لذت بردم...گفت و گویی دوستانه درباره زندگی،مرگ،رابطه، یکنواختی و آدم هایی که دوستشان داریم... به قول نویسنده گاهی باید اسم آدم های دوست داشتنی زندگیمون رو فراموش کنیم و اون هارو با ویژگیهای دوست داشتنیشون به خاطر بیاریم و صدا کنیم مثلا اونی که لبخند قشنگی داره.... جملهای از کتاب:(اونقدر لذت بردم یادم رفت جمله های مورد علاقمو بنویسم) سرمایه را باید به کار انداخت و کار کرد و سود برد گیرم که کم باشد حالا معشوقی،رفیقی پیداکردهای و روزگار خوشت را گذراندهای بی حساب غافل که باید حال خوشت را به کار میانداختی ،انرژی میگرفتی ،پیش میرفتی آرزوهات را میجستی بتهات را میشکستی زیباییهات را مییافتی مهربانی میکردی قشنگتر میشدی باید از حساب عشق و رفاقت بر میداشتی خرج امید و شادمانیت میکردی و سودش را دوباره سرسفره عشقت شریکت، رفیقت ،میگذاشتی وقتی مست از شیفتگی و هیجان و هوس جیک جیک مستان سر میدادی یادت به سرمای زمستان روزمرگی و تکرار و ملال نبود مرگ یعنی لازم نیست به هیچ چرایی پاسخ بدهیم
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.