یادداشت محمدرضا ایمانی
1402/7/29
مقدمه: نویسنده اینگونه شروع میکند که از قرن دوم تا چهارم هجری تمام کتب یونانی غیر از کتب مذهبی، تاریخی و ادبی که در بیزانس شرقی موجود بود به عربی ترجمه شد. مجموع این کتب شاید بالغ بر هزاران جلد باشد که در نوع خود بیسابقه است. در ادامه نویسنده به چرایی این موضوع میپردازد. سوال مرکزی نویسنده در این مقدمه آن است که «چرا مسلمان این آثار یونانی را ترجمه کردند؟» نویسنده به دو دلیلی که در گذشته در پاسخ به این سوال معمول بوده اشاره میکند: «نخستین نظریه مدعی است که نهضت ترجمه نتیجه غیرت و حمیت علم پژوهانه معدودی مسیحیان سریانی زبان بوده است که، با تسلط بر زبانهای یونانی (به خاطر آموزش خاصشان) و عربی (به خاطر موقعیت و شرایط تاریخیشان)، بنا بر انگیزهای نوع دوستانه برای پیشبرد و ترقی جامعه (یا حتی اگر خدا میخواست، تبلیغ و نشر دین خودشان) تصمیم بر ترجمه آثاری خاص گرفتند. نظریه دوم، که در قسمت اعظم جریان اصلی تاریخنگاری شایع است، نهضت ترجمه را به خرد و فکر باز معدودی «حکام دارای فکر روشن» نسبت میدهد که آموزش و آموختن را به خاطر نفس آموختن ترویج و تبلیغ میکردند.» ص۱۲ در ادامه نویسنده این دو نظریه را مردود میشمارد: «مسلماً، مسیحیان سریانی زبان نقشی اساسی در نهضت ترجمه ایفا کردند ـ مترجمان عمدتاً، امـا نـه انحصاراً، از میان آنان برخاستند ـ و مسلماً، بدون حمایت فعال و عملی خلفایی برجسته و ممتاز، در طول دوران مقدم خلافت عباسی ـ رهبرانی چون منصور، هارون الرشید، و مأمون ـ، نهضت ترجمه وضعی کاملاً متفاوت پیدا میکرد؛ با اینهمه، اینکه چرا مسیحیان سریانی باید اصلا این کتابها را ترجمه میکردند، یا، اگر یک قدم پیش تر بگذاریم، چرا حامیان آنها باید دستمزدهای کلانی برای سفارش ترجمه این کتابها به مسیحیان سریانی میپرداختند، یا حتی اینکه چـرا خـلفای عباسی، عرب نژادانی از طایفه قریش، و با فاصله چند نسل بعد از پیامبر اکرم، باید اصلا علاقهای به ترجمه کتب یونانی میداشتند، سؤالاتی هستند که بسیار به ندرت مطرح شدهاند و حتی کمتر از آن به آنها پاسخ داده شده است.» ص۱۲ گوتاس مشخصا در نقد نظریه دوم میگوید که این نظریه از دل پاسخ به چگونگی پدید آمدن رنسانس بر میآید چون در آنجا پاسخ به این سوال این است که یکسری عالمی که از دل طبقه بورژوا برآمده بودند باعث ترجمه دوباره آثار یونانی به زبانهای محلی شدند، پس اینجا هم همین اتفاق افتاده. این در حالی است که به هیچ عنوان نمیتوان شاخصهای آن رویکرد و تاریخ را در این برهه از تاریخ یافت. در ادامه نویسنده تلاش میکند پاسخ خود را به این چرایی بدهد: «نهضت ترجمه یونانی - عربی یک پدیده اجتماعی پیچیده است و هیچ وضعیت و شرایط، رشته حوادث یا شخصیتی را نمیتوان به تنهایی به عنوان دلیل و علت منحصر به فرد آن ذکر کرد. عوامل گوناگونی در رشد و حفظ آن دخیل و کلیدی بودهاند، و من هیچ نظریه یا رشته نظریاتی را کـه بـتـوانـد کثیرالشکل بودن تاریخی آن را به صورتی جامع در حیطه خود بگیرد نیافتهام. آنچه به نظر میرسد در این مرحله مقدماتی از تحقیق در جامعه عباسی قابل توصیه است، آن است که تا سرحد امکان با کارآمدی و توانایی به منابع و مآخذمان دل بسپاریم و آنها را درک کنیم، معنا و نشانههای آنها را، به آن صورت که خطاب به مخاطبان اصلی و بلافصل آنها مورد نظر بوده است، تعبیر و تفسیر کنیم، و بگذاریم مقولاتی را که آنها موضوع بحث را به آنها تقسیم میکردند مطرح کنند؛ در آن صورت، تحقیقاتی که متعاقباً صـورت میگیرند، ممکن است از وضعیت و شرایط مناسب تری برای ایجاد و بهسازی ابزارهای تحلیلی پیچیده تر برخوردار باشند. چنین تلقی و بـرخـوردی نسبتاً روشـن میسازد که نهضت ترجمه تا حد زیادی مربوط میشد، از یک سو، بـه بـنیا نهاده شدن بغداد و استقرار عباسیان در آنجا به عنوان اداره کنندگان یک امپراتور جهانی، و، از سوی دیگر، به نیازهای خاص جامعه در بغداد، در آن حال که خود را، تحت هدایت سلسله عباسی و نخبگان جامعه، و نیز از طریق گروهبندیهای بسیار، و از بسیاری جهات بیسابقهاش، شکل میداد. بر حسب همین امر، من این دو جنبه را در بخشهای اول و دوم مورد بررسی قرار دادهام.» ص۱۶ و ۱۷ فصل اول: زمینه نهضت ترجمه: منابع مادی، انسانی و فرهنگی ۱- اهمیت تاریخی، اقتصادی و فرهنگی فتوحات عرب نویسنده در این بخش سه عامل مادی را در نهضت ترجمه مهم میداند. اولی آن این است که فتوحات باعث پیشرفت کشاورزی شد چرا که با از میان رفتن مرزها از نیل تا اقیانوس هند، تجارت به مراتب سهلتر شد و همچنین فنون جدید کشاورزی، بذرها و… نیز به صورت آسانتری بین این مناطق جابهجا میشد که این به نوبه خود باعث پیشرفت کشاورزی و بهبود کیفیت غذایی مردم شد. مورد دوم که شاید بتوان گفت مهمترین مورد در پیشرفت علم و دانش در حکومت اسلامی بود، معرفی فن کاغذسازی توسط اسیران چینی به مسلمانان بود. فن کاغذسازی مورد قبول و حتی توصیه تمام آحاد جامعه قرار گرفت و جالب است که حتی نام افرادی که در برهههای مختلف از این فن حمایت کردهاند هم روی عنوان کاغذ آمده است. مانند کاغذ جعفری و یا کاغذ طاهری. مورد سوم فروبستگی اندیشهای حکومت بیزانس و در عوض گشودگی حکومت اسلامی بود. توضیح آنکه حکومت بیزانس در دست مسیحیان خالکدونی قرار داشت، تحت تاثیر راست کیشی بسیار سختی هرگونه قرائت متفاوت از مسیحت را رد و طرد میکرد. یکی از این قرائتهای طرد شده قرائت نسطوری از مسیحیت بود که اعتقاد به تفکیک ذات طبیعی و ذات الهی عیسی (ع) داشت. این مسیحیان که با سلسلهای از تبعیدها به مناطق حکومت اسلامی مهاجرت کردند، تحت تأثیر حکومت آزاد مسلمانان -که محدودیت دینی برایشان نداشت- و جدایی از حکومت بیزانس، اهداف فرهنگیشان هم تغییر کرد. این مسیحیان در دین خود آزاد بودند و علاوه بر این آموزشهای یونانی را هم آزاده به افراد خودشان تعلیم میدادند. شاهد این مدعا وجود بسیاری از دیرهای مسیحی در مناطق مسیحی نشین بود. به عنوان مثال دیر قُنّا که ابوبشر متی ابن یونس، استاد فارابی، در این دیر تحصیل و تدریس کرد. ۲- انقلاب بنی عباسی و جمعیتشناسی بغداد نویسنده در این بخش توضیح میدهد که دربار اموی به دلیل نزدیک به حکومت بیزانس از لحاظ فرهنگی کاملا تحت تأثیر حکومت بیزانس بود. در آن دوره زبان یونانی در منطقه شامات و ترکیه کاربرد گستردهای داشت و به همین دلیل زبان دیوان اموی هم تا دوره عبدالملک یونانی بود. با رسیدن به قرن هفتم میلادی حکومت مسیحی ارتودوکس بیزانس در تلاش برای نابودی فرهنگ یونانی، راه بایکوت کردن این فرهنگ را پیش گرفت. نویسنده مدعی است از آن جایی که دربار اموی از نظر فرهنگی به شدت تحت تأثیر دربار بیزانس بود، اگر حکومت به دست عباسیان نمیافتاد و پایتخت منتقل نمیشد، به دلیل نابودی فرهنگی یونانی در بیزانس، این فرهنگ در دربار اموی نیز از بین میرفت و هیچگاه نهضتی به نام نهضت ترجمه شکل نمیگرفت. نویسنده با این استدلال که وقتی دربار از شام به بغداد منتقل شد عباسیان نیز مانند امویان نیاز به افرادی داشتند که حکومت را اداره کنند، میگوید که عباسیان به جای استفاده از مسیحیان بیزانسی از ایرانیان و آرامیها استفاده کردند که برخلاف بیزانسیها خصومتی با زبان و فرهنگ یونانی نداشتند و این خود باعث آن شد که بستری برای نهضت ترجمه مهیا شود. فصل دوم: ایدئولوژی امپراتوری در دوران عباسی و نهضت ترجمه نویسنده در این فصل به دنبال پیوند زدن عباسیان با شاهنشاهی ایرانی است. به این صورت که مدعی است منصور برای تحکیم پایههای خود در میان اعراب سنی که مشکلی نداشت. در میان اعراب شیعی با بیان شعار الرضا من آل محمد (ص) آنها را هم راضی کرده بود. اما در آن دوران هنوز ایرانیان زرتشتی در قلمرو اسلام وجود داشتند و از همه مهم تر اینکه منصور پایتخت خود یعنی بغداد را در قسمت عراق عجم بنا کرده و بغداد بسیار نزدیک به تیسفون بود. نویسنده میگوید که منصور برای تحکیم بنای عباسیان به دو امر چنگ زد، اولی ایدولوژی شاهنشاهی ایرانی و دوم ستارهشناسی سیاسی. در مورد اولی بیان میکند که پس از حمله اسکندر به ایران، اسکندر دستور داد که تمام کتب فارسی به یونانی ترجمه شده و سپس اصل ان را بسوزانند. پادشاهان بعدی ایرانی سعی در جمع نسخ اصلی آن کتابها از سراسر جهان کردند. اهم این کتابها اوستا بود که زرتشتیان مدعی بودند که همه علوم در آن جمع شده و انوشیروان به طور رسمی دستور داده بود که به همین دلیل به مطالعه باقی علوم نیز همت گمارند. نویسنده در اینجا مدعی است که منصور با دستور به ترجمه متون یونانی در واقع هویت علم پژوهانه ایرانیان که با دستور انوشیروان به مطالعه باقی علوم دعوت شده بودند را به آنها برگرداند و باعث شد که ایرانیان به نوعی ایدئولوژی شاهنشاهی ایرانیان برایشان تداعی بشود که از جمله ترغیب به سبک علوم بود. روایت استنتاجی است. درباره مطلب دوم که ستاره شناسی سیاسی بود نویسنده و مدعی است که از اولین کتابهایی که منصور دستور ترجمه آن را مخصوصا از فارسی و سانسکریت صادر کرد همین علوم بود. چرا که از این کار دو غایت داشت. اول اینکه میخواست با اینکار چیرگی عباسیان را طبق چرخش ستارگان بشناساند و با این کار پیروزی عباسیان را امری جبری معرفی کند که گریزی از آن نیست. و از طرف دیگر هم با این کار مخالفان را از میدان به در کند زیرا مخالفت با امر جبری محال است. با اینکار منصور نه تنها عباسیان را ادامه جبری شاهنشاهی ایران معرفی کرد، بلکه باعث خاموشی و حتی جذب مخالفان ایرانی که داعیههای شعوبیه گری داشتند هم شد. فصل سوم: مأمون و نهضت ترجمه ایدئولوژی منصور کم و بیشتر در زمان خلفای بعدی نیز ادامه پیدا کرد ولی در زمان مامون چون سلسله عباسیان مستقر شده بود و نیاز به عاملی برای ثبات پذیری نداشت و خود مامون نیز از مادری ایرانی بود، دیگر به این ایدئولوژی نیازی نبود. در زمان مامون خطر دشمن بیرونی یعنی امپراتوری روم شرقی از هر زمان دیگر بیشتر حس میشد. مامون نیز مانند منصور برای تقویت حکومت خود سعی کرد به نحو دیگری از نهضت ترجمه استفاده کند. با توجه به اینکه امپراتوری بیزانس مدتها بود که پروژه حذف فرهنگی یونانی را کلید زده بود، مامون با به راه انداختن پروپاگاندایی علیه ایشان توانست این عقیده را جا بیاندازد که بیزانسیان را دین مسیحیت کور دل و مجزوم کرده و در مقابل این حکومت عباسی با ابزار نهضت ترجمه است که وارث راستین حکمت و دانش یونانی است. برای اثبات این ادعا دو نشانه را میتوان آورد: اولین نشانه علم دوستی خود مامون و برگزاری جلسات مناظره بین اندیشههای مختلف است. مامون با ریخت و پاشهای گسترده سعی در حمایت علم و نهضت ترجمه در حکومت عباسی داشت. دومین نشانه هم خوابی است که به او منسوب است. فصل چهارم: مهدی و زمینههای اجتماعی در این بخش گوتاس مدعی است که غیر از عوامل سیاسی، عوامل فرهنگی نیز باعث تقویت نهضت ترجمه شدند که به دو نمونه در اینجا اشاره میشود: الف) با گسترش قلمرو حکومت عباسی برخورد با عقاید دیگر مانند زرتشتیان، مسیحیان و…اجتناب ناپذیر بود. حکومت اسلامی که تا آن زمان کمتر روی آرامش به خود دیده بود حالا فرصت داشت که به مسائلی به غیر از نظم و امنیت نیز به پردازد. طبیعتا مباحثات بین عالمان شروع شد. در این شرایط عالمان ادیان دیگر در ابتدا دست بالا را داشتند زیرا به علت قدمت در بحث با ادیان دیگر کارکشتهتر بودند. پس ضرورت یاد گرفتن فن مباحثه برای مسلمین پیش آمد و اینگونه بود که کتاب بوطیقای ارسطو به دفعات ترجمه شد. ب) بعد از یادگرفتن فنون مباحثه خلا دیگری نیز حس میشد. آن هم خالی بودن مباحث فیزیکی در الهیات اسلامی بود. توضیح انکه به طور عمده مانویان در مباحث الهی خود بحث کائنات و اتم و… را هم پیش میکشیند. این در حالی بود که الهیات اسلامی کاملا خالی از هرگونه عنصر فیزیکی بود. برای جبران این نقیصه نیز مسلمین به ترجمه آثار فیزیکی ارسطو مانند خود فیزیک، در اسمان و… روی آوردند. ......................................................... این خلاصه برای ارائه کلاسی آماده شده بود و من هم برای خالی نبودن بخش یادداشت این کتاب، آن را مستقیما و بدون هیچ دستکاری کپی کردم. ببخشید بابت زمختیاش. کتاب خیلی مفصل است و حقیر تنها این بخش را که جالب و سر راست بود از کل کتاب برای ارائه آماده کردم. ممکن است برخی خط سیر یادداشت دقیقا مطابق کتاب نیست و برداشت بنده نیز در نگارش این یادداشت تاثیر داشته. یادداشت آقای سالاروند بر این کتاب بسیار بهتر از یادداشت بنده است. اگر این را نخواندید آن را حتما بخوانید.
(0/1000)
نظرات
1403/12/8
آقا خیلی ممنون از لطفی که به مرور من داشتهای و چه خوب که این خلاصه رو هم نوشتهای. در فرایند انتقال یادداشتهای گودریدز به بهخوان، مرور من روی یک نسخهی دیگه ثبت شده. کتابها رو همنسخه کردم که همهی مرورها یکجا جمع بشه.
1
2
1403/12/8
والا نقلها مختلفه. ابن ندیم میگه ارسطو تو خواب بهش میگه کتابهای منو ترجمه کن. گوتاس اون روایتی رو میاره که یه گفتگوی تقریبا نامفهومی درباره مفهوم خیر بینشون رد و بدل میشه و قس علی هذا.
2
1403/12/9
خیلی ممنون آقای ایمانی...همواره از یادداشت های شما استفاده می کنم و یکی از دلایل چرخیدنم در بهخوان وجود افراد پرمطالعه و دانشجو به معنای واقعی کلمه ای چون شما است، گرچه خودت استادی.....عنوان کتاب خیلی برایم جذاب بود...توضیحات شما خیلی کامل و جذاب بود...و واقعا دم این غربی ها گرم...هر نقطه ای که برای ما بسیط است می گیرند و واکاوی اش می کنند و به معنی واقعی کلمه پژوهش می کنند
4
0
1403/12/9
چوبکاری میکنی آقای شاهسواری اینقدارم جدی نیست قضیه. گوتاس هم واقعا آدم قویایه منتهی بلاخره همه اینا مستشرقن.
1
1403/12/9
نه واقعا حسم رو گفتم و بیش از این هستید ..مستدام باشید انشالله... با نحوه نگاه کردنشان کار ندارم ...با موضوعاتی که برایشان جذاب است و مقدار تلاش شان... @Mohamadrezaimani
1
محمدرضا ایمانی
1403/12/8
0