یادداشت ‌ سید امیرحسین هاشمی

        فاشیسم چیست و فاشیست کیست؟
بحثی در یک ناسزای سیاسی فراگیر!

0- مختصر خواهم نوشت. نشد :))) 


1- امروزه یک گذر به جناح راست سیاسی را در جهان شاهد هستیم و در کشورهای مختلف، از آمریکا گرفته تا اروپا، دولت‌های محافظه‌کار و راست مختلف سیاسی درحال قبضه کردن هستند. یکی از مسائل به‌روز و مهم علوم سیاسی فهم همین گذر به راست در اروپا و آمریکاست که مباحث مربوط به مهاجرت، تکانهٔ کرونا، پیر شدن جمعیت، کند شدن موتور رشد اقتصادی اروپا، جنگ‌های تجاری، مسئله امنیت غذایی (گندم)، امینت انرژی و پایداری انرژی، بسط فضای مجازی و... از موضوعات جذاب و مهمی است که محل بحث بسیار است.

امروزه مباحث ذیل سیاست هویت، مسئله هویت، اقتصاد سیاسی هویت و مثل آن نیز در علوم سیاسی و اقتصاد جزو پژوهش‌های مرز علم و کاربردی است.

بیشتر از این نمی‌خوام از این حرف بزنم، ولی باید حواسمون باشه این کتاب امبرتو اکو هرچقدر که خوب است (که حقیقتا هست) نباید بیشتر از چیزی که هست به عنوان یک متن علمی ارج و قرب بگیرد.


2- در این گذار به راست در دنیا باید حواسمان باشد که گفتمان‌های سیاسی مختلف از "الفاظ" به مثابهٔ ابزار استفاده می‌کنند و برچسب "فاشیسم" از جملهٔ این لفاظی‌های مورد استفاده است. با حربهٔ فاشیسم‌خوانی رقیب سیاسیِ محافظه‌کار خود تلاش می‌کنند از رانهٔ ترس استفاده کنند تا در مبارزات سیاسی پیروز شوند. در این اتمسفر باید حواسمان باشد که بسیاری از این برچسب‌زنی‌ها بجای اینکه معرفت‌افزا باشد صرفا امر واقع سیاسی را زیر خرواری از برچسب دفن می‌کند.


3- بحث استفاده سیاسی از برچسب فاشیسم نباید خطر همیشگیِ "فاشیسمِ در کمین" را از ذهن ما دور کند. همواره باید در نظر داشت که خطر فاشیسم و قدرت‌ گرفتن فاشیست‌ها از آنچه در مخیله خود فرض می‌کنید به واقعیت نزدیک‌تر است؛ مباحث اکو در این کتاب ذیل نیا-فاشیسم برای حساس بودن ذهن به فاشیسم قطعا مفید است. اندکی از آن خواهم گفت.


4- طبق ادعای اکو در این نوشتار، برخلاف نازیسم که یکتاست و همان و تنها همانی است که در آلمانِ حوالی جنگ جهانی دوم رخ داد، فاشیسم به لباس‌ها و اشکال مختلفی نمودار می‌شود. اکو از ایدهٔ "شباهت خانوادگیِ" ویتگنشتاین برای مفهوم‌پردازی حوالیِ فاشیسم استفاده می‌کند؛ یعنی رژیم‌ها و ساخت‌های سیاسی‌ای که اطلاق لفظ فاشیسم و صفت فاشیستی بودن بر آنها جایز است نوعی از شباهت‌های متقاطع را به هم دارد که در عناصری حامل تفاوت‌هایی با هم‌دیگر هستند. این شباهت‌ها و تفاوت‌ها همان‌گونه اند که شباهت‌ها و تفاوت‌های در یک خانواده است، علی‌رغم اینکه فردیت هرکدام از اعضای خانواده را تشخیص خواهیم داد، در عین حال تمام اعضای خانواده را به عنوان یک خانواده به رسمیت خواهیم شناخت.

در ادامه تنی‌چند از این عناصر تکرارشونده را که اکو نام برده است را مختصری شرح خواهم داد:

5.1- فاشیسم حامل نوعی از سنت‌پرستی است که در آن عناصر مدرنیته از حیث اندیشه نفی خواهد شد و باید از گذشتگان چیز بیاموزیم گویی که در تاریخ هیچ‌نحوی از پیشرفت حاصل نشده است.

5.2- این نحو از سنت‌گرایی به معنای نفی مدرن‌گرایی/مدرنیسم است. هردوی نازیسم و فاشیسم تکنولوژی و صنعت مدرن را قبول داشتند و چه بسا می‌پرستیدند لکن آن حیث از مدرنیته که به مفاهیم فلسفی و سیاسی ارجاع دارد، محل ستیز فاشیست‌هاست. به بیانی آنان ضد-روشنگری اند.
برای نمونه در کتاب مدرنیسم از باتلر، بحث ستیز فاشیست‌ها و مشخصا نازیست‌ها با هنر مدرن را شاهد بودیم.

5.3- عقل‌ستیزی از آن حیث که "عمل بر نظر ارجحیت دارد" در فاشیسم بسیار اساسی است. همواری بین نظر و عمل/تئوری و پرکتیس در سنت‌های اندیشه‌ای-سیاسی قرن بیست جدال مهمی بوده است. برای نمونه برای یک کمونیست فهم نظری تاریخ در بستر دیالکتیکِ ماتریالیستی مهم است اما نظرورزی خام و خالص وافی به مقصود نیست و باید علیه سامان استثمارگر سرمایه‌دارانه قد علم کرد. این رجحان عمل بر نظر در فاشیسم بسیار اساسی است، این رجحان به حدی بسط خواهد یافت که چه بسا در فاشیسم تنه به تنه عقل‌ستیزی بزند.


5.4- در فاشیسم هیچ‌ نوعی از باورآمیزی مورد پذیرش نیست. نظر مخالف داشتن در فاشیسم به عنوان خیانت دسته‌بندی می‌شود.

5.5- در فاشیسم تنوع به رسمیت شناخته نمی‌شود و به همین دلیل است که فاشیسم نوعی از نژادپرستی را در ذات خود دارد. همواره "دیگری" به عنوان غیر-از-ما شناسایی و غیریت‌سازی می‌شود.

5.6- نیا-فاشیسم از دل سرخوردگی و شکست اجتماعی سر بر می‌آورد. شاید همین گذر با راست در غرب که بعضا همان راست‌های افراطیِ شبه‌فاشیستی است از همین مسئله سرچشمه بگیرد، اروپایی‌هایی که به مرور زخم خورده اند شاید مستعد چنین چرخشی هستند. حال در فاشیسم قرن بیست این شکست طبقه کارگر و "پرولتاریا" بود که سوختِ قوه و جریان اجتماعی پشتیبان فاشیسم را تامین کرد. شاید بتوان گرایش طبقه متوسط شکست‌خوردهٔ آمریکایی که از سبد رای‌های مهم ترامپ است را نیز با همین منطق شرح داد. 

5.7- بیگانه‌هراسی از عناصر اساسی فاشیسم است. 


5.8- در دستکاری فکری‌ِ شهروندان، فاشیست‌ها و حاکمیت فاشیستی از دشمنان اهریمنانی قدرت‌مند می‌سازند البته این قدرت‌مندی به‌حدی نیست که دشمن شکست‌ناپذیر شود. صرفا باید دشمنِ قویِ شکست‌پذیر به واسطه تلاش/پرکتیس ملت برساخته شود. 

5.9- به نظر نقل مستقیم این فراز از کتاب کفایت می‌کند: "در نیا-فاشیسم نبرد برای زندگی نداریم بلکه 'زندگی برای نبرد' داریم". 

5.13- در نیا-فاشیسم "مردم" به عنوان یک کلِ همبسته، همگن و یکسان در نظر گرفته می‌شوند و فردیت افراد در کلیتی بنام "ملت" و "ارادهٔ ملی" مستحیل می‌شود. 

5.14- در نیا-فاشیسم از "نوگفتار/Newspeak" استفاده می‌شود. مثال معروف این نوگفتار همانطور که اکو اشاره می‌کند، همان چیزی است که اورول در آثارش نشان داده است، زبانی که از بسیاری از دقایق و ظرائف تهی شده است. البته دقیق‌تر شویم و بیشتر از اکو دقت کنیم، در ریشه‌های آثار اورول مانند "ما" از یوگنی زامیاتین یا آثار مانند اورول مثلِ "سرود" از آین رند یا آثار از فعالان و سیاسی‌نویسانی مثل "نامه‌اداری" از واتسلاو هاول نیز این بازی با زبان را شاهد خواهیم بود. زبان را می‌شود به عنوان عنصری سیاسی مورد واکاوی قرار داد، احتمالا فعالیتی اصیل و قابل دفاع است. 


6- در بخشی دیگر از کتاب اکو از سانسور و سرکوب می‌گوید که یکی از ایده‌های مهم آن "سروصدا به عنوان بازار سانسور" است. همواره با اعمال سرکوب و سکوت است که با فرض سرکوب داریم، اما در بسیاری از حکومت‌های فاشیستی و چه بسا در همین سیاست مدرن دموکراتیک غربی نیز دولت‌ها و سیاستمداران از حربه شلوغ‌بازی استفاده می‌کنند تا مباحث مهم به زیر فرش بروند و توجه نگیرند. در این شرایط باید به سکوت‌ها و امور مسکوت توجه کنیم. چه بسا همواره باید به امور مسکوت نگاه کنیم. انقدر می‌تونم از اهمیت این مورد بگم که حد یقف نداره! 


7- یه هشدار بدم. این گزیده‌ای از مباحث این جستارهای "فاشیسم‌شناسنهٔ" اکو که داشتم باید این نکته را گوشه ذهن داشته باشیم که:
قرار نیست هر حاکمیتی فاشیستی‌ای تمام این عناصر را داشته باشد (شباهت خانوادگی همین است، قرار نیست تمام عناصر بصری/اخلاقی/رفتاری اعضای خانواده هم کف هم باشد) و از آن سمت وقتی حاکمیت/حزبی چند عدد از این موارد را داشت اطلاق لفظ فاشیسم به آن نشانهٔ بی‌مبالاتی شماست. در این زمانه لفظ فاشیسم کثیف شده است. 

در کنار این مورد باید در نظر داشت تمام مفاهیم بالا به صورت مدرج و تشکیکی معنادار است، یعنی چه؟ برای نمونه ستیز با مدرنیته در یک پیوستار از "ضدیت محض" تا "استحالهٔ محض" معنی‌دار است یا بیگانه‌هراسی و نژادپرستی نیز ایضا؛ شاید به‌سان نازیست‌ها ایده‌های به‌نژادی نداشته باشیم، اما شاید به وقتش به نسبت خودمان، خلاف‌آمدِ وجدان و خلاق از برچسب‌های نژادی استفاده کنیم. 





خلاصه ایناست :))) 

      
223

17

(0/1000)

نظرات

خوب بود خوب بود
کوتاه هم بود به نسبت😁
1

1

تشکر که مطالعه کردی🙏
آره به نسبت حرف‌هایی که می‌خواستم بزنم واقعا مختصر شد.  

1