یادداشت محدثه علیمردانی

آخرین روز یک محکوم
        این کتاب درباره یک مجرمِ محکوم به اعدام است که قرار است با گیوتین محاکمه شود و دار فانی را وداع بگوید.
حتی تصورِ مرگ با شرایط عادی هم ترسناک است، آن وقت فکر کنید که یک روز به پایان زندگیتان مانده و قرار است مرگ با تیغه‌ای تیز بر گلویتان به سراغتان بیاید.
تا به حال به این فکر نکرده بودم که کسانی که محکوم به اعدام هستند در فکرشان چه میگذرد و چه حال و روزی دارند. همیشه وقتی خبر اعدام کسی را می‌شنیدم، از در قضاوت وارد می‌شدم و می‌گفتم هرکی خربزه می‌خورد باید پای لرزش هم بنشیند. البته، الان هم همین را می‌گویم. اما شاید با کمی دل‌رحمیِ بیشتر.
نگاه به اعدام از منظر یک فرد اعدامی برایم خیلی دردناک و قابل تامل بود و باعث شد افکار و دیدگاه جدیدی را درک کنم.

•

دو روز پیش به کتابخونه رفته بودم و در بین قفسه‌ها می‌چرخیدم که ناگهان این کتاب را دیدم. هیچ برنامه از پیش تعیین شده‌ای برای خواندن این کتاب نداشتم و تنها با دیدن اسم ویکتور هوگو، بدون تردید کتاب را برداشتم و به خانه آوردم.
تا به حال کتابی از ویکتور هوگو نخوانده بودم و دائم به این فکر می‌کردم که آیا به عنوان اولین کتاب از این نویسنده، کتاب خوبی را انتخاب کردم؟
نکند این کتاب به اندازه کتاب های دیگرش خوب نباشد و توی ذوقم بخورد؟
به محض رسیدن به خانه شروع به خواندن کردم و بعد از خواندن ۱۰ ۱۱ صفحه از قلم ویکتور هوگو خوشم آمد. توصیفات و قلم روان ویکتور هوگو شگفت‌زده‌ام کرد و حقیقتاً انتظارش را نداشتم. نمی‌دانم چطور نظرم را درباره این کتاب بگویم که حق مطلب به درستی ادا شود. خیلی فکر کردم که از چه کلمات و جمله‌هایی برای توصیف این کتاب استفاده کنم ولی فقط همین چند خط را توانستم بنویسم. 
      
13

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.