معرفی کتاب آخرین روز یک محکوم اثر ویکتور هوگو مترجم محمد قاضی

آخرین روز یک محکوم

آخرین روز یک محکوم

ویکتور هوگو و 1 نفر دیگر
3.9
124 نفر |
47 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

12

خوانده‌ام

244

خواهم خواند

147

ناشر
هدایت
شابک
9789640000000
تعداد صفحات
190
تاریخ انتشار
1369/8/14

توضیحات

        دو داستان «آخرین روز یک محکوم» و «کلود ولگرد»، با ترجمه‌ی استاد محمد قاضی. چاپ اول(متن کامل)
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به آخرین روز یک محکوم

نمایش همه

پست‌های مرتبط به آخرین روز یک محکوم

یادداشت‌ها

          آخرین روز یک محکوم
به ضمیمه کلود ولگرد
از پنجره های زنگ زده و میله کشی شده  دخمه های تنگ و تاریک زندان، شلاق باران بر لباس های زمخت و چرک زندانیان را نظاره می کنی...
این در و دیوارهای لجن زده سال ها است شاهد قصه های پر احساس این چهره های بی حس است. افرادی که پیش از این انسان نام داشتند حال دیواری به بلندای عنوان «زندانی» بین آنها و زندانبان ها و در نهایت جامعه فاصله انداخته است.
جامعه آنها را پس زده، شرور و جانی تشخیص داده و برای حضور در میان مردم خطرناک دانسته است. اینجا قواعد بازی فرق می کنند. حتی اگر بخواهی نیز نمی توانی به آنها مشکوک نباشی. اینجا سرای ابدی این افراد است.
اگر هنگام مطالعه سردت شد، مزه تلخی و گسی در دهانت حس کردی و نوعی نا امیدی و بی وزنی را تجربه کردی بدان که قلم ویکتور هوگو خیلی خوب ساعات پایانی یک محکوم را ترسیم کرده است. تجربه ای که حکما برای بسیاری از ما زندان نرفته ها لازم است.
پ: داستان کلود ولگرد مرا یاد لوطیان با مرام خودمان انداخت، انصافا طرح بدیعی داشت.
        

10

از آنجایی
          از آنجایی که کلا طرفدار نوشته های ویکتور هوگو و نحوه داستان پردازی اش هستم، از این کتاب در کنار دردناک بودنش، لذت بردم. بارها در خیالاتم تصویر شخصی که روزهایی رو سپری میکنه در حالی که محکوم به اعدام هست رو مجسم کردم اما هیچ چیز نمیتونست خیالات من رو انقد دقیق تو یک کتاب توصیف کنه، دقیقا همون حالات، همون نجواها با ذهنت، همون ترس ها، همون التماس ها، همون واکنش ها و ... به همین خاطر با کتاب خیلی خوب ارتباط برقرار کردم و حس کردم داره افکار خودم رو بازگو میکنه. داستان کلود بینوا هم یه شاهکار از شجاعتی بی مانند بود. شاید کمتر کسی در این کره خاکی شجاعت ایستادگی در برابر چنین ظلم هایی رو داشته باشه و در نهایت درسی که در این قصه بود منو به فکر فرو برد، اینکه شاید و یا حتی قطعا همه ما در تمام این جرایم و ظلم ها نقشی داریم، ما به صورت دومینو وار به هم ظلم میکنیم و چه بسا لطمه میزنیم و این حلقه هر بار تکرار میشه! 
قسمتی از کتاب:
به مردمی که کار می کنند و رنج می کشند، به ملت، به کسانی که جهان برایشان جایی زشت و منفور است، اعتقاد و امید به جهانی بهتر را بدهید؛ جهان زیبایی که فقط مال آنهاست. تنها در این صورت است که مردم آرام و صبور خواهند بود. صبر و ارامش نیز، در دل آنها امید خواهد کاشت.
مساله، ذهن و سر مردم است. سری که پر است از بذرهای مفید. کاری کنید که این مغزها به بلوغ برسند، این بذرها جوانه بزنند؛ جوانه های فضیلت و اعتدال، بگذارید شکوفه کنند و به بار بنشینند. ما باور داریم که یک راهزن قاتل را می‌توان با تعلیم و هدایت صحیح به یکی از ارزشمندترین خدمت‌گزاران این سرزمین مبدل کرد. مساله همین سرها هستند. سرهای مردم این سرزمین را مانند زمین زراعت شخم بزنید، آنها را اماده بذرافشانی کنید، آبیاری شان کنید، بر آنها نور بتابانید، محصول این زراعت اخلاق خواهد بود، اخلاق را به کار گیرید. آن وقت خواهید دید که دیگر نیازی نیست این سرها را از بدن جدا کنید.
        

29

hanieh

hanieh

1403/2/31

          "آخرین روز یک محکوم" اثر ویکتور هوگو، یک اپیک دراماتیک با شاخصه‌های رمانتیک است که از طریق داستانی پیچیده، ماجراهایی از زندگی محکومان، عشق، انتقام و انسانیت را به تصویر می‌کشد. هوگو در این اثر با زبانی گویا و توصیفی، وادی‌های انسانی را به نمایش می‌گذارد و انسان‌ها را در شرایط حیاتی دشوار قرار می‌دهد.
در "آخرین روز یک محکوم"، هوگو نه تنها یک داستان راوی است، بلکه نقشه‌برداری مجددی از انسانیت است. او از شخصیت‌های پیچیده و چندافتاده استفاده می‌کند تا مفاهیم اخلاقی، اجتماعی و سیاسی را به چالش بکشد. این رمان یک نقد عمیق از سیاست‌ها و سیستم‌های اجتماعی آن زمان را ارائه می‌دهد و از طریق روایت ماجراهای جذاب، نظر خواننده را به سمت پرسش‌های اساسی انسانی هدایت می‌کند.
نکته‌ی قوت "آخرین روز یک محکوم" در قدرت تصویرسازی هوگو است. او با استفاده از زبانی شاعرانه، تصاویر زنده‌ای از محیط‌ها، احساسات و داستان‌ها می‌آفریند. این نقشه‌برداری زبانی به خواننده اجازه می‌دهد که به طور عمیق‌تری با شخصیت‌ها همدردی کند و در ماجراهای آنها مشغول شود.
از نقطه‌ضعف‌های احتمالی کتاب می‌توان به طولانی بودن بعضی بخش‌ها و جزئیات فراوان اشاره کرد که ممکن است برخی از خوانندگان را خسته کند یا روند داستان را کند کند.
کلیتاً، "آخرین روز یک محکوم" از دستاوردهای بزرگ ادبیات است که با شخصیت‌های قوی، تصویرسازی زبانی برجسته و نگاهی انسان‌محور، خواننده را درگیر خود می‌کند و نقدی بر سیاست و انسانیت ارائه می‌دهد. این کتاب به طور قاطعانه توصیه می‌شود اگر به دنبال یک تجربه ادبی عمیق و مفهوم‌پردازی دقیق هستید.
        

6

          ویکتور هوگو خدایِ توصیفات بی‌نظیر است...
او این کتاب را در سال ۱۸۲۹ بدون اسم منتشر کرد و در سال ۱۸۳۲ نسخه‌ی جدیدی از آن را به همراه مقدمه‌ای طولانی و اسم خود، به بازار فرستاد.
هوگو در مقدّمه‌اش می‌گوید: من در این کتاب به مسئله‌ی اعدام پرداخته‌ام البته نه اسمی از مجرم برده‌ام و نه حرفی از جرم او زده‌ام بلکه فقط حالات او را در روزهای آخر روایت کرده‌ام تا بهتر بتوانیم اخلاقی بودن / نبودن اعدام را ارزیابی کنیم.
او در مقدّمه، بحثی جدّی‌ای را درمورد اعدام ارائه می‌دهد. او معتقد است که دو دلیل عمده برای درستیِ مجازاتِ اعدام ارائه می‌شود که هر دوی آن‌ها باطل‌اند:
۱- اعدام باعث می‌شود که مجرم از جامعه دور باشد و به آن آسیب نزند لذا غرضی عقلانی برای مجازات اعدام وجود دارد. هوگو این دلیل را رد می‌کند و می‌گوید برای دور کردن آسیب، حبسِ ابد کافی است و تا وقتی حبس هست، اعدام چرا؟!
او می‌گوید دیوارهای زندان‌تان را محکم بسازید تا مجرم فرار نکند ولی جان او را نگیرید.
۲- مجازاتِ اعدام باعث بازدارندگی در جامعه می‌شود و مردم به سبب ترس از مرگ، از جرم و جنایت دوری می‌کنند. هوگو این استدلال را هم نمی‌پذیرد و می‌گوید اولاً هیچ تأثیر عینی برای این قضیه دیده نشده و اتفاقا ریختن خون و اعدام کردن [مخصوصا در امور سیاسی] باعث افسارگسیختگی می‌شود نه بازدارندگی. دوماً اگر غرضِ اعدام، بازدارندگی مردم است چرا آن را در مکان خلوت و به دور از اجتماع برگزار می‌کنید؟! حتما می‌ترسید که مردم با شما مقابله داشته باشند.
سپس ویکتور هوگو در مقام استدلال برآمده و می‌نویسد: نه تنها دلیلی برای اعدام نیست بلکه دلیل برای اعدام نکردن وجود دارد و آن اینکه درصد زیادی از اعدامی‌ها، زن و بچّه دارند. کشتن انسان‌ها فقط موجب ناراحتی و عذاب خانواده‌‌شان می‌شود. یک مادر بیچاره با دختر کوچک خود، چگونه از پسِ مخارج خانه‌اش بربیاید؟! پس بهتر نیست که به جای اعدام، مجرم را زندانی کرده و به او در آنجا کار بدهیم تا سودِ مالی برای خانواده‌اش داشته باشد؟! به نظر می‌رسد که بهتر باشد؛ امتحانش که ضرری ندارد.
ویکتور هوگو نمونه‌هایی تاریک از اعدام‌های وحشیانه ارائه می‌دهد و معتقد است اگر بتواند با این رمان و نوشته، دست سلاطین را از این نوع مجازات کوتاه کند، به بزرگ‌ترین تاج و تخت دنیا دست یافته است.
رمان او و توصیفاتی که ارائه می‌دهد، بی‌نظیر است؛ هرچند نتایج او را نپذیریم. توصیه می‌کنم این کتاب را با ترجمه‌ی بنفشه فریس‌آبادی مطالعه کنید.
        

24

شراره

شراره

1402/12/5

          خیلی وقته که این کتاب رو تموم کردم اما چون از احساس و نظرم درباره داستان مطمئن نبودم نمینوشتم...راستش اول خواستم بگم معمولیه اما چون واقعی بود و قابل لمس فکر کردم شاید همین معمولی بودنش دلیلی بر خوب بودنش باشه...اما مگه یه کتاب نباید یه دید جدید یا یک آهان جدید(منظورم تعجب از چیزی که میدونی یا زندگیش کردی اما تازه در قالب یک فکر یا کلمه کشفش میکنی) داشته باشه...خلاصه که با خودم در گیر بودم... 

چیز دیگه‌ای که ذهنمو در گیر کرده بود مسئله اعدام بود...آیا من باهاش موافقم؟...راستش بله چون فکر میکنم آدم هایی وجود دارند که وجودشون برای بقیه چیزی جز آسیب و ضرر نیست...یه اختلاس گر...یه قاتل...اما وقتی حکومت ها برای قطع یک فکر و صدای جدید و یا اعتراض به حق که مخالف قدرتشون هست از اعدام استفاده میکنند مخالفم...حالا تشخیص این که کی حقش اعدام هست کی نیست کار یک قاضی عادل بی طرف هست که اونم کمیابه.... 

چند جمله از کتاب: 

همیشه فکر میکردم مرگ در نیمه شبی تاریک و سرد سراغ آدم میاید نه در یک صبح روشن تابستانی 

سایه ترسناک مرگ زورش از ایمان من بیشتر بود...


        

27