معرفی کتاب آخرین روز یک محکوم اثر ویکتور هوگو مترجم محمد قاضی

آخرین روز یک محکوم

آخرین روز یک محکوم

ویکتور هوگو و 1 نفر دیگر
3.9
175 نفر |
67 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

20

خوانده‌ام

339

خواهم خواند

208

ناشر
هدایت
شابک
9789640000000
تعداد صفحات
190
تاریخ انتشار
1369/8/14

توضیحات

        دو داستان «آخرین روز یک محکوم» و «کلود ولگرد»، با ترجمه‌ی استاد محمد قاضی. چاپ اول(متن کامل)
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به آخرین روز یک محکوم

نمایش همه

پست‌های مرتبط به آخرین روز یک محکوم

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          آخرین روز یک محکوم
به ضمیمه کلود ولگرد
از پنجره های زنگ زده و میله کشی شده  دخمه های تنگ و تاریک زندان، شلاق باران بر لباس های زمخت و چرک زندانیان را نظاره می کنی...
این در و دیوارهای لجن زده سال ها است شاهد قصه های پر احساس این چهره های بی حس است. افرادی که پیش از این انسان نام داشتند حال دیواری به بلندای عنوان «زندانی» بین آنها و زندانبان ها و در نهایت جامعه فاصله انداخته است.
جامعه آنها را پس زده، شرور و جانی تشخیص داده و برای حضور در میان مردم خطرناک دانسته است. اینجا قواعد بازی فرق می کنند. حتی اگر بخواهی نیز نمی توانی به آنها مشکوک نباشی. اینجا سرای ابدی این افراد است.
اگر هنگام مطالعه سردت شد، مزه تلخی و گسی در دهانت حس کردی و نوعی نا امیدی و بی وزنی را تجربه کردی بدان که قلم ویکتور هوگو خیلی خوب ساعات پایانی یک محکوم را ترسیم کرده است. تجربه ای که حکما برای بسیاری از ما زندان نرفته ها لازم است.
پ: داستان کلود ولگرد مرا یاد لوطیان با مرام خودمان انداخت، انصافا طرح بدیعی داشت.
        

13

gharneshin

gharneshin

1404/4/14

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          (( جهل از علم بد بهتر است. ))
آخرین روز یک محکوم و کلود ولگرد، داستان‌هایی در اعتراض به مجازات اعدام.

آخرین روز یک محکوم
هوگو در این داستان احساساتی که فردِ محکوم به اعدام در تمام روز‌های قبل از اجرای حکم تجربه می‌کند را به تصویر می‌کشد. او تمام ترس‌ها، کابوس‌ها، و اضطراب‌های محکوم را بر ما آشکار می‌کند و تمام امید‌های پوچی که محکوم برای فرار از ترس مرگی زودتر از موعد، که به زنده به گور کردن می‌ماند، به آن‌ها متوسل می‌شود را کاملا ساده و بی‌رحمانه نشان می‌دهد. او شرح حال محکومی را می‌نویسد که در روز‌های نخست با غرور، مرگ را به زندان و اعمال شاقه ترجیح می‌دهد اما آرام آرام هرچه به روز موعود نزدیک می‌شود، به هر روشی به زندگی چنگ می‌اندازد و با التماس خواستار همان زندان، ‌کار اجباری، زنجیر و سلول تاریکش می‌شود؛ تا بتواند فقط راه برورد، خورشید را تماشا کند، و نفس بکشد. هوگو با این داستان می‌گوید که شاید تیغ گیوتین به ثانیه‌ای به زندگی و رنج محکوم بدون درد پایان دهد، ولی آیا تا به حال به رنج وحشتناکی که در روز‌های قبل از اجرای حکم به سراغ محکوم آمده، فکر کرده‌اید؟
گویا هوگو با بیان نکردن دقیق جرم محکوم، می‌خواهد ما بدون کوچک‌ترین رحم یا تنفری رنج و احساساتی که تجربه می‌کند را قضاوت کنیم و ببینیم. 

کلود ولگرد 
اکنون هوگو پس نشان دادن رنج محکوم، اتفاقات، اشتباه‌ها در تربیت، و عوامل مخربی که در جامعه باعث می‌شوند فردی به جنون برسد و مرتکب قتل شود، را به تصویر می‌کشد. او معتقد است که اگر ما به جای بریدن سر، عواملی که باعث می‌شوند فرد به آن عمل دست بزند را بهبود ببخشیم، دیگر نیاز به بریدن آن سر‌ها نیست. او پیدا کردن راه حل و حلِ مسئله را به جای پاک کردن آن پیشنهاد می‌کند. او خواستگار نگاه عمیق به ریشه‌ی آن اتفاق و پیشگیری و حذف آن است؛ نه فقط حذف یک فرد که به آن دست زده. 

در داستان اول ما رنج محکوم را مشاهده کردیم و در داستان دوم عواملی را دیدیم که توانست مردی آرام را مجبور به عملی وحشتناک کند. 
این بار از زبان کلود می‌گویم: (( چه چیزی محکوم را مجبور به قتل کرد؟ چه چیزی او را مجبور به دزدی کرد؟ )) شاید جواب مسئله در همین سوال باشد، نه دار، نه گیوتین، نه صندلی برقی و نه در هر روشی برای حذف تنها عاملی کوچک از اتفاقی بد و وحشتناک. 

(( کسی که بر سر گردنه آدم می‌کشد و مال مردم را می‌دزدد، اگر هدایت و تربیت می‌شد، ممکن بود بهترین و عاقل‌ترین خدمتگزار ملت شود. هرچه هست، در سر افراد ملت است. شما در این سر‌ها تخم دانش و اخلاق بکارید، آن‌ها را آبیاری کنید، حاصلخیر کنید، روشن و تربیت کنید، خواهید دید که دیگر نیازی به بریدن این سر‌های نازنین نیست. ))
        

7

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

2

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

8