یادداشت ماهی در تُنگِ تاریک
1403/12/27
دنیای سرد ، متعفن ، کثیف ، بی رنگ و زشتِ مردها. نه اینکه مرد-ستیز باشم ها ولی دنیاشون ، دنیای زندگی نیست. چطور واضح تر توضیح بدم؟ آها ! تصور کنید دارید یک چای تلخ خیلی سرد میخورید. در حالی که برق ها رفته. تازه گلدان را هم شکستید و الان دستتون زخمیه.چه احساسی دارید؟ دقیقا احساسیِ که موقع خوندن/گوش دادن به این کتاب خواهید داشت. کتاب از نظر ادبیات شاید خیلی جالب نباشه ولی قلم نویسنده انقدر واقعی بود که من کتاب رو با ولع دنبال کنم. پوچیِ داستان رو دوست داشتم. دقیقا مثل گردویِ پوچ. کاغذِ کهنه و خیس خورده. میوه گندیده. سوزِ سرما که از میان درز پنجره وارد میشه. ساعت شیش صبحِ شنبه. هوای ابریِ دم صبح. نون بیات و پنیرِ آب شده. صدای ناله حیوونِ زخمی تو کوچه ساعت ۳ صبح.گم شدن وسیله ای که نیازش داری. پولِ مچاله شده تهِ جیب... بازم بگم یا کافیه؟ اعصابت خورد شد؟ ناراحت شدی؟ دلخور شدی؟ خوبه. چون این کتاب دقیقا همین کار رو با من کرد. نه اینکه بخوام بگم کتابِ بدی بود.نه..کتابِ سردی بود. تا بهار نشده کتاب رو بخونید. در غیر اینصورت آفتابِ سردی خواهید داشت.
(0/1000)
ماهی در تُنگِ تاریک
1403/12/28
0