یادداشت ناصر حافظی مطلق
دیروز
بينوايان ۱) قرار بود در دهسالگی كتاب "بينوايان" اثر "ويكتور هوگو" (نوشتهشده در سال 1862 ميلادي) را بخوانم كه نشد، ولي ۳۵ سال تأخير اين مزيت را داشت كه ترجمۀ "محمدرضا پارسايار" منتشر شود. "بينوايان" نيازي به شرح ندارد و بعدازاین همهسال همچنان در اوج است. بااینهمه نكات زير در اين كتاب همچنان پنهان مانده: "ژان وال ژان" نماد زندگي عملي يك فيلسوف رواقي است. در زندان مانند "اپيكتتوس" است، در جايگاه "شهردار مادلن" چنان "ماركوس اورليوس" و با نام مستعار "فوشلوان" بسان "سنكا". "هوگو" قهرمان داستانش را مستقيم و غیرمستقیم به "مسيح" تشبيه ميكند. از اين ديد، "اسقف ميريل" همان "يحيي تعميدگر" است و "ژاور" نماد "پنتيوس پيلاتوس"، فرماندار رومي يهوديه، كه با شستن دستها در آب از مشاركت در قتل "عيسي" تبري جست. ۲) كتاب بهعنوان شاهكار مكتب "رمانتيسيسم" ناگزير از وصف عشق پرشور "ماريوس" و "كوزت" است و داستان با ازدواج اين دو به انتها ميرسد. طبيعتاً اگر "هوگو" قصد داشت روايت واقعگرايانهاي از ادامۀ زندگي مشترك اين عاشق ارائه كند بايد از چارچوب رمانتيك خارج ميشد و به "رئاليسم" روي ميآورد. در اين صورت ديگر نامش "ويكتور هوگو" نبود، بلكه ميشد "چارلز ديكنز". "هوگو" در ديدگاه خود از رابطۀ انسان با جامعه شديداً تحت تأثير "ژان ژاك روسو" است. اینکه چگونه جامعه از انساني عادي هيولا ميسازد و چگونه همان جامعه، دستپروردۀ خود را تنبيه ميكند، و درنهایت چگونه همان تمدن اجتماعي اين هيولا را به قديس مبدل خواهد ساخت، بازنمايي ايدههاي "روسو" است. ۳) شرح قيام سال 1832 و جواناني كه به دست نظاميان كشته شدند، اگرچه غمانگيز، اما نشانۀ مهمي است. فرانسه كنوني كه از ديد برخي مهد آزادي و دموكراسي است، پس از انقلاب سال 1793 تاکنون سه امپراتوري و پنج جمهوري را تجربه كرده كه در ميان آنها بازگشت سلطنت هم به چشم ميخورد. اين بها براي رسيدن به شرايط امروزي اين كشور بهاي كمي نيست. آنان كه فرانسۀ امروزي را مظهر دموكراسي ميدانند نبايد فراموش كنند كه چه هزينه و بهايي پرداختهشده است. ۴) آثار ادبي، هنري و سينمايي زيادي هم با اقتباس و هم تحتتأثير اين رمان ساختهشدهاند. حتي به اعتقاد من فيلم "اولين خون" ساختۀ سال 1982 كه شرح مصائب سربازي بازگشته از جنگ ويتنام به نام "جان رامبو" است، درصحنههای ابتدايياش كاملاً بازنمايي "ژان وال ژان" آزادشده از زندان است كه مردم شهر طردش ميكنند. حتي اسم اين دو نيز شباهت دارد: "ژان" و "جان". اما براي "ژان وال ژان" درِ خانۀ "اسقف ميريل" باز است، درحالیکه "جان رامبو" و آمريكاي دورۀ جنگ ويتنام، "اسقف ميريل" ندارند. در ادامۀ فيلمهاي "رامبو"، نقش "اسقف ميريل" در ساختن قديس از مجرم، به راهبان بودايي واگذار ميشود. حتي موسيقي فيلم "اولين خون" به نام "It’s a long road" بيش از اينكه وصف "رامبو" باشد، وصف "ژان وال ژان" است.
(0/1000)
سید محمد بهروزنژاد
دیروز
1