یادداشت علی دائمی
1403/9/5
4.0
2
📝 چکیدهٔ تاریخ اقتصاد ایران: ▪️ «مار در معبد» را با وجود سادگی و صراحت بیش از حدش دوست داشتم؛ نمایشنامهای دربارهٔ مردم کوچه و بازار که هربار فریب رویافروشی سوداگران را میخورند و اسیر چرخهٔ بیپایان «وعدهٔ گشایش» هستند. داستان نمایشنامه دربارهٔ سوداگریست که به مردم برگههای بیاعتبار میفروشد و به آنها متعهد میشود که درصورت خرید اوراق، زندگیشان تامین خواهد شد. این اتفاق هربار تکرار میشود و شخصیتهای نمایشنامه که نمایندگان اقشار مختلف جامعه هستند، هربار گول میخورند. ▪️ با خواندن نمایشنامه تمام وقایع اقتصادی چند سال اخیر مملکت از مقابل چشمم گذشت؛ از وعدهٔ سود سرشار و رفع تحریمها و انصراف از دریافت یارانه، تا دعوت به بورس و کلیک کردن روی همستر... با وجود اینکه ساعدی نمایشنامهاش را در دههٔ پنجاه و قبل از انقلاب نوشته، اما این متن هنوز زنده است و حرف امروز را میزند. «مار در معبد» گواه روشنیست بر اینکه جامعهٔ ما همچنان درگیر مناسبات قاجاری و پهلویست و از همان مشکلاتی رنج میبرد که بیش از دو سده است در ایران نهادینه شده. ▪️ آنچه نمایشهای ساعدی را در نظرم جذاب میکند، نقد جامعه درکنار پردهبرداری از چهرهٔ حکام و سیاستمداران است. ساعدی بهخوبی نشان میدهد در جامعهای که اهالیاش مستضعفان فکری باشند، سوداگران هیچوقت شکست نمیخورند و بالعکس، سوداگری به متر و معیاری برای موفقیت تبدیل میشود (مشابه آنچه امروز درمورد بلاگرها، آقازادهها، پروژهبگیرهای رسانهای، اختلاسگران و... میبینیم). برای همین تمرکزش را روی بازنمایی جامعه میگذارد. ▪️ در اینجا صاحبان پیشههای مختلف مثل قصاب، بقال، خیاط، معلم و... هرکدام نقشی ایفا میکنند و از این جهت «مار در معبد» پر از تیپهای نمایشی است. در نمایشنامههای دیگر ساعدی هم که درونمایهٔ سیاسی و اجتماعیِ پررنگی دارند، این تعدد تیپها به چشم میآید؛ از جمله در «آی بیکلاه، آی باکلاه» که جهان مفروض آن یک محله و درواقع نمادی از کل کشور بود، «چوببهدستهای ورزیل» که داستانش در یک روستا میگذشت و باز هم نماد ایران استعمارزده بود و نمایشنامهٔ «زاویه» که به نقد روشنفکران جامعه میپرداخت. درحقیقت ساعدی صحنه را به ماکتی از جامعه تبدیل و اشخاص نمایش را از بین تیپهای مختلف اجتماع انتخاب میکند تا مناسبات میان صاحبان قدرت و ثروت با طبقات پایین اجتماع را نشان بدهد و با یک بازنمایی طنزآمیز و بزرگنماییشده، مشکلات جامعه را آسیبشناسی کند. برای همین است که تعداد بالای اشخاص روی صحنه و پربازیگر بودن نمایشهای ساعدی مرا به یاد برخی آثار برتولت برشت میاندازد. ▪️ هرچند چنین ساختاری برای روایتگری بر روی صحنه، نمایش را از برخی وجوه عاطفی زندگی خالی میکند و باعث فاصلهگذاری با پرسوناژها میشود و هرچند در این نمایش خبری از نمادپردازیهای ظریف و پیچشهای خلاقانه در خط داستانی نیست و خیلی راحت میشود پایانش را حدس زد، اما نتیجهٔ کار متنیست که برای ما و آیندگان باقی میماند و درس عبرت میشود؛ مثل یک سند تاریخی روشن و بَیّن که نشان میدهد ریشههای فریبخوردگی جمعی ما در کجاست و این فریب که هنوز هم گاه و بیگاه توسط جریانات سیاسی تکرار میشود، چقدر قدمت دارد. «مار در معبد» خیلی ساده است و مثل چند نمایش دیگر از ساعدی، انگار نسخهٔ بهروزشدهای از نمایشهای سیاهبازی سنتیست. با وجود این خواندنش دل خوانندهٔ آگاه را به درد میآورد؛ طوری که با خودش میگوید: این که قصهٔ ایران امروز است!
(0/1000)
نظرات
1403/9/9
تقصیر دوستان فیلسوف ما در محاکاته. ما رو کشوندن به سمت تحلیلهای محتوایی 😂 ولی در کل به نظرم از لحاظ فرم هنری نکتهٔ خاصی نداشت. همه آدمهای نمایش تیپ بودن و کل نمایشنامه بر موقعیت پایانی بنا شده بود که قرار بود پیامی رو بده (کلاً کارای ساعدی نقطه انتهایی مهم دارن که کانون اصلی داستانه و قراره یه پیام سیاسیاجتماعی رو انتقال بده) دیالوگنویسی هم یه نکته داشت و اون اینکه دیالوگ همه محاوره بود و دیالوگ حاکم فقط در برخی صحنهها معیار میشد که احتمالاً هدف این بوده که تصنع و شعاری بودن اون سخنان رو القا کنه.
2
علی دائمی
1403/9/6
1