یادداشت امیرمحمد سالاروند
1404/5/14
شبی که استونر را شروع کردم -شنبه یازده مرداد- حوالی ساعت سه صبح یکجا به خودم آمدم و دیدم سر اختلاف دو تا استاد و تیکه انداختن یکی به دیگری عصبانی شدهام و دارم تقریباً سر رفیقی داد میکشم. آن رفیق میکوشید تفاوت این دو استاد را توضیح دهد. میگفت آنکه تو از او شاکیای گرفتار مشکلات قدیمی است؛ همان طعنهزدنها و عقدههای همیشگی، اما آنکه من از او شاکیام موجود تازهی زرنگی است که هی نظریه میسازد و خودش را همهجا جا میکند و ادعاهای الکی دارد. من پیش خودم گفتم این طبقهبندی فقط برای آن است که رفیقمان استاد محبوبش را تبرئه کند. اما استونر به من نشان داد که رفیقم بیراه نمیگفت. دانشگاه دِیری است که از کسانی که در جامعه دوام نمیآورند حفاظت میکند. پناهگاهی است برای فرار از دنیا و استونر نمیگذارد کسانی که اهل دنیایند، زرنگهایی که همه جا پیدا میشوند، دانشگاه را هم تسخیر کنند. رفیق دیگری چند وقت پیش در بهخوان بریدهای گذاشته بود از «اتاقی از آن خود» ویرجینیا ولف. به نظرم بد نیست آن بریده را اینجا بیاورم: «به نظرم رسید که دانشگاه در واقع پناهگاهی برای محافظت از گونههای کمیاب است، گونههایی که اگر مجبور باشند برای تنازع بقا در پیاده رو خیابان استرند بجنگند، به زودی منقرض خواهند شد». سپاسگزار محمدرضا ایمانیام که برای آشتی دادن من با رمان این کتاب را پیشنهاد داد؛ کتابی در ستایش دانشگاه و ادبیات، ستایشی آمیخته با اندوه.
(0/1000)
نظرات
1404/5/14
خدا رو شکر این کتاب داره میچرخه بین اهالی بهخوان موقعی رو یادم میاد که شروع کردم به خوندنش و فقط یکی دوتا یادداشت داشت😅 پس چرا سه ستاره؟
1
2
امیرمحمد سالاروند
1404/5/15
2