یادداشت joiboy
1403/4/15
4.2
2
یه داستان کوتاه ولی در عین حال عجیب... تو یکی از کتاب های استیفن کینگ به اسم « سوار بر گلوله» یه اشاره به این کتاب شده بود و برای همین ترغیب شدم بخونمش... چون از این داستان یه ضربالمثل معروف وجود داره. یه داستان دارک و خیلی عجیب غریب با پایانی خیلی عجیب تر... یکم روایتش بچگانه بود و همه شخصیت ها یکسره گریه میکردند...😂😅 ولی مفهومی بود داستانش و منو یاد خیلی از داستان های قدیمیمون می انداخت... جالب بود و اولین تجربه من از خوندن یه کتاب انگلیسی بود... حالا قراره خیلی بیشتر از اینا بخونم 😅🫠 (جوگیر شدم)
(0/1000)
joiboy
1403/4/16
1