یادداشت حنا دروی
1404/1/10

"نسیم جنوب گلبرگ های صورتی کمرنگ را در آسمان آبی پخش می کرد..." با جمله ای از صفحات انتهایی کتاب یادداشتم را آغاز می کنم شکوفه های گیلاس علی رغم زیبایی بی حد و مرزشان عمر کوتاهی دارند و خیلی زود به زمین می ریزند؛ شاید به همین علته هر ساله در ژاپن جشنواره و جشنی به نام ساکورا برگزار میشه و مردم در آن روز در کنار هم ،خانواده یا معشوق، جمع می شوند چرا که هدف اصلی غنیمت شمردن فرصت هاست! فرصت هایی برای عشق ورزیدن! کوتاه اما به یادماندنی. :) به گمان من نویسنده در این کتاب خواسته همین را متذکر شود که فرصت های عاشقی ما کوتاه اند اما بسیار ارزشمند. در کتاب ما عشق میان هاروتو و میساکی را به تماشا می نشینیم و همراه با آن ها میشویم تا ببینیم سرانجام این عشق در مواجه با یک چالش سخت چه می شود؛ آیا این عشق می تواند با وجود چالش ها دوام آورد؟ آیا هاروتو و میساکی، زیبایی عشق خود را حفظ می کنند؟ در کتاب دو نقطه قوی وجود داشت.👇🏻 نقطه قوی اول: تاکاشی: از اونجایی که من خودم برادر بزرگتر دارم پس به شدت این شخصیت برایم جذاب بود؛ برادر بزرگتر میساکی که در غیاب پدر و مادر پشتیبان بزرگ میساکی بود و تمام تلاش هایش را می کرد تا خواهر کوچولو به اهداف و شادی های زندگی اش برسد و در این راه از هیچ چیزی دریغ نمی کرد؛ چه قدر زیبا این عشق برادرانه به قلم نوشته شده و به تصویر کشیده شده بود.به افتخار برادر بزرگ هایی مثل تاکاشی 👏🏻👏🏻👏🏻 نقطه قوی دوم داستان: آگاهی رسانی چرا میگم نقطه قوی؟ جای تعجب داره ولی علتش اینکه گاها ناآگاهی عامه مردم سبب می شود زخم های جسمی و روحی دردناکی به فردی وارد شود و چی بهتر از داستان برای آگاهی بخشی به مردم! ترجمه کتاب بسیار روان و شیوا و دل انگیز بود؛ با تشکر از مترجم کتاب🌸 روند کتاب آروم اما اصلا حوصله سر بر نیست؛شما همراه با داستان خواهید بود. ممنون از توجه شما 🌸🌸🌸🌸 پ.ن.: عکس خودم گرفتم؛ شاید منم مثل هاروتو باید برم دنبال عکاسی؟😉😅
(0/1000)
حنا دروی
1404/1/10
1