یادداشت نیما ناظری
1403/3/5
4.1
35
از دیدگاه من آگوستینا باستریکا نه یک خالق آرمانشهر بلکه بازگو کننده بخش تاریک همین دنیای امروزی است. چه سیاهی ها، چه تلخی ها، چه ناشرافتی ها، چه جنایات و فاجعه هایی که در طول عمر نشنیدم و ندیدم و چه زیبا که شخصی اینگونه هنرمندانه همه را ((با وجود هولناکی مطالب اما از نظر من چه بسا رقیقتر از آنچه در دنیای کنونی وجود دارد)) در قالب یک داستان و به یکباره به رخمان میکشد و فریاد درونی خود را به گوش مخاطب میرساند. در مسیر خواندن کتاب گاها به خود میگفتم که ناراحتی ضرورتی ندارد این صرفاً یک داستان است اما بلافاصله تمامی زجرهای انسانی و غیر انسانی که در این سال های عمر در دنیا دیدم جلوی چشمم می آمد چه مصیبتی است گرفتار این عصر جدید بودن چه زجرهایی که با عناوین مختلفی ((چون دفاع از دین، دفاع از آرمانها، دفاع از قدرت، ظلم ستیزی، تعالی بشر، مبارزه با استبداد، دموکراسی، دیکتاتوری و هزاران عنوان زیبا و فریبنده)) به بشر تحمیل نشد و چه حیف که بشر در مقابل این قدرت طلبی ها همچون سگی دست آموز که جز خواست صاحبش به هیچ چیز فکر نمیکند، پذیرای این کثافات بوده. بنظرم بهترین و در عین حال تلخ ترین قسمت داستان، پایان بندی کاملاً صحیح و در عین حال ناامیدکننده داستان است و شما را دعوت میکند به یک واقع بینی تلخ در مورد عاقبت این رویه بشری که هیچگاه قرار به اصلاح ندارد....
(0/1000)
1403/3/20
0