یادداشت زهرا غلامى

        اصلا بحث از اين نيست كه ببينى يا نبينى مردم چه ميگويند،  بحث از اين است كه هر رفتارت حمل شونده به بى بچه ماندن است،  در حالى كه تو ميخواهى يك آدم عادى باشى، با رفتارى عادى،  مثل همه، نه ميخواهى حسرت بكشى و نه حسد بورزى و نه بى اعتنا باشى، آنوقت اگر با بچه هاى مردم خوب تا كنى و گرم باشى و قصه برايشان بگويى و بگذارى از سر و كولت بالا روند پدر و مادرش ميگويند حسرت دارد، و حتى بفهمى نفهمى بچه هايشان را از آزاديهايى كه تو بهشان داده‌ای منع میکنند و شاید در غیابت اسفند هم برایشان دود کنند، تو چه می‌دانی؟ 
........ 
فصلی واقعی از زندگی سیمین و جلال در مورد فرزند دار نشدنشان؛
جسارتی که "جلال" در این نوشته داشته به مراتب بیشتر از کتاب ویولن زن روی پلِ "خسرو باباجانی" می باشد؛
اين كتاب در سال ١٣۴۲ يكسال قبل از 
"خسى در ميقات" نوشته شده و بعد از مرگش به چاپ رسيده است، 

رايگان از طاقچه بخوانيد
      
1

24

(0/1000)

نظرات

چقدر قشنگ نوشته. باید بخونم این کتابو

0