یادداشت alef
3 روز پیش
کتاب داستان زندگی چند پسر بچه را در سال های دهه ۵۰ روایت می کند. پسر بچه هایی با همه شیطنت ها،سادگی ها و بازی گوشی ها. تا اینکه پسرها بزرگ می شوند و در دوران بزرگسالی شان هر کدام مسیری را طی می کنند و روایت مربوط به خودشان را دارند. البته کل روایت ها به صورت رفت و برگشت از دوران بزرگسالی به کودکی و برعکس است. شخصیت ها در این کتاب همه اسم مستعار دارند و روایت داستان از زبان شخصیت اصلی کتاب که الان با اعتیاد دست و پنجه نرم می کند بیان شده است. یعنی کل مدتی که دارید کتاب رامی خوانید در واقع دارید به خاطرات یک معتاد گوش می دهید. که به خاطر لحن بد و بی پرده شاید در ابتدا خیلی کتاب را نپسندید. اما بد نیست که یکبار هم پای حرفهای این بخش از جامعه بنشینیم بخشی کثیف و چرک و سیاه. من در ابتدا با کتاب خیلی ارتباط برقرار نکردم ولی در پایان کتاب چون خیلی با شخصیت ها و معصومیت کودکی هاشون وقت گذرانده بودم این سوال برام مطرح بود چرا اون معصومیت و شیطنت کودکی باید به اینجا ختم بشه؟ مقصر شخص است؟ یا جامعه؟ و یا هر دو؟ منم هم مثل حرمله(نام مستعار شخصیت اصلی) بعد از شنیدن شهادت دوستش (پله) بغض کردم و دلم به خاطر حرف پدر شهید در مراسم تشییع پیکر شهید گرفت. و فکر کردم شاید اون اشتباه کرد که جامعه را از قهرمانش جدا کرد و او را دست نیافتنی کرد. طراحی جلد کتاب: تصویر برج سکوت یا برج خاموشان است تصویر انسانهایی است در تنهایی خودشان. چون خیلی نتونستم با کتاب ارتباط برقرار کنم نمی تونم بیشتر از این بنویسم. 🫢 خیلی دوستش نداشتم نمیدونم چرا.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.