یادداشت محمدقائم خانی
1402/3/2
. اغلب تاریخنگاران مارکسیست به سادگی ایران ماقبل سرمایهداری را «فئودالیسم» و گاه «فئودالیسم خاص ایران» و «فئودالیسم آسیایی» یا «صورتبندی فئودالی-شبانی» نامیدهاند. این دیدگاه با درنظر گرفتن اهمیت بخش قبیلهای و تولید صنایع دستی شهری تقویت میشده است، در حالی که حتی در بخش کشاورزی اقتصاد، به ندرت میتوان مشخصههای فئودالی یافت، یعنی اشرافیت موروثی به شکل حقوقی و قانونی وجود نداشته و بیگاری در حد بسیار کم بوده و از نظام ارباب رعیتی هم خبری نبوده است. در واکنش به این اشکالات چندین محقق مارکسیست نظام تولید آسیایی را به عنوان یک گزینه پیشنهاد دادهاند. تولید آسیایی در صورتی بهتر از فئودالیسم بود که در ایران تنها یک شیوه تولید وجود میداشت. اما میبینیم که بخش وسیعی از جامعه را شبانکاران چادرنشین تشکیل میدادند و بخش شهری خارج از کنترل دولت نیز کاملا بیرون از این الگو قرار میگرفت در حالی که در اقتصاد زراعی هم مالکیتهای خصوصی فردی، املاک وقفی و کشاورزان در کنار املاک خاصه سلطنتی حضور داشتهاند. ترکیه با سرعت بیشتری به سمت مدرنیته حرکت کرد و توفیقات فراوانی کسب نمود. هرچند ایران عصر رضاشاه در مقایسه با دوران قاجاریه به پیشرفتهای بزرگی نایل آمد اما باز از سایر کشورهای خاورمیانه نظیر ترکیه و مصر در سراسر دهه 1930م/1310ش بسیار عقب بود. روشنفکران با دولت رضاخان، از حالت نخبگانی در آمده و فرآیند اصلی حرکت جامعه به سمت آینده را شکل دادند. این فرآیند عبارتند از ترکیبی از نیروهای اجتماعی داخلی و خارجی که رضاخان را در دستیابی به قدرت یاری دادند، مهارت او در استفاده بهجا از این گروهها – حزب محافظهکاران و روحانیان، دموکراتهای تحصیلکرده غرب و لیبرال، تجددخواهان ملیگرا و طرفدار حاکمیت قدرت، حزبهای سوسیالیست و کمونیست و جنبش اتحادیههای کارگری – بود که بعدها در زمان سلطنت خویش به حساب یکایک این گروهها رسید. چند ماه بعد (از مخالفت مجلس با ریاست جمهوری رضاخان) به دنبال کشته شدن رابرت ایمبری کنسول ایالات متحده آمریکا در ایران، رضاخان با حضور در مراسم و صحنهسازی سیاسی، سعی کرد حداکثر بهرهبرداری را برای تقویت خویش و تضعیف روحانیت به عمل آورد. با آن که قراین حاکی از دخالت ارتش در قتل ایمبری بود اما رضاخان با این دستاویز اعلام حکومت نظامی کرد، مخالفان سیاسی را بازداشت نمود و مطبوعات و روحانیت را در موضع دفاعی قرار داد. با این ترتیب با توجه به حکومت ناتوان قاجار، رضاخان برای مردم ایران و دولتهای خارجی، خاصه بریتانیا و آمریکا به صورت یک گزینه مرجح در برابر جناح چپ و دموکرات یا جناح سیاسی به رهبری روحانیت درآمد. سرمایهداران ایران به تجارت بیش از صنعت علاقهمند بودند و بنابراین دولت ناچار بود خود در زمینه صنایع بزرگ سرمایهگذاری کند. این نکته درستی است. اما یک مطلب دیگر نیز درست است: در سال 1941م/1320ش اکثر کارخانهها و شرکتهای صنعتی ایران به بخش خصوصی تعلق داشت. چنین به نظر میرسد که بزرگترین کارخانهداران کشور از میان بازرگانان عمده، بلندپایگان دولتی و شاید بعضی از خانوادههای زمیندار برخاستند. طبقههای تشکیلدهنده بدنه جنبشهای تودهای نیز دارای دیدگاههای ارزشی پیچیده و بعضا متناقض به شرح زیر بودند: تعهد پیشهوران به اسلام و در عین حال به نظم اجتماعی برابریخواهانه و اشتراکی، همچنین دیدگاه مختلط کارگران که آمیزهای از اسلام، سندیکالیسم و ناسیونالیسم بود. و سرانجام وفاداری مختلط عشایر و ایلات به اسلام، سلطنت و برابریخواهی غریزی. در مقابل همه اینها، نظام ارزشی نخبگان زمیندار، دیوانسالاری، ایلخانها و سران عشایر و خود دودمان قاجار قرار میگرفت که بر رابطه سلسله مراتبی و سلطه بنا شده بود. آخرین علل شایان ذکر در این فرآیند عبارتند از ترکیبی از نیروهای اجتماعی داخلی و خارجی که رضاخان را در دستیابی به قدرت یاری دادند، مهارت او در استفاده به جا از این گروهها – حزب محافظهکاران و روحانیان، دموکراتهای تحصیلکرده غرب و لیبرال، تجددخواهان ملیگرا و طرفدار حاکمیت قدرت، حزبهای سوسیالیست و کمونیست و جنبش اتحادیههای کارگری – بود که بعدها در زمان سلطنت خویش به حساب یکایک این گروهها رسید. او که به اصلاحات اجتماعی علاقه چندانی نداشت توجه خود را به سرعت بر تقویت و تمرکز نهادهای کلیدی و تأمین هزینههای ارتش معطوف کرد. با پیشنهاد میلسپو در برقراری مالیاتهای غیرمستقیم بر توتون و تنباکو و کبریت و انحصار دولتی بر چای و قند و شکر موافقت و از آن پشتیبانی کرد. اینها درآمد کافی برای دولت به وجود میآورد و (به زیان تهیدستان شهری و سایر مصرفکنندگان این اقلام) بودجه متوازن میشد. پس از روی کار آمدن رضاخان، یک رشته حقوق دیگر خارجیان در ایران ملغی گردید. از آن جمله حق خارجیان به تملک زمین در ایران، راهاندازی مدرسه، زناشویی با ایرانیان، تصدی مقامهای دولتی در نظام اداری ایران و حتی مسافرت آزادانه از آنها سلب شد. اصلاح بنیادین رضاشاه، ایجاد ارتشی قدرتمند بود که قدرت دولت را در همه جا به اجرا در میآورد. آپتن میگوید: بیشتر اصلاحات دیگر رضاشاهی از کوچک تا بزرگ در محدوده همین اقدام قرار میگیرد که به نحوی ارتش در آن نقش داشته است... شاید بتوانیم نام این اقدامها را «تجددخواهی نظامی به رهبری دولت» بگذاریم. با در دست گرفتن زمام امور اداری در زمان تسلط بر کابینه دولت، او اصلاحاتی را آغاز کرد که ماهیت دولت را به کلی دگرگون کرد. به جای چهار ایالت، یازده استان به وجود آمد و استان نیز به شهر و بخشهای کوچکتر تقسیم شد. استانها و شهرستانها آزادی عمل چندانی نداشتند چون وزیر کشور در تهران، شهرداران و مقامهای شهری را تعیین میکرد هرچند به موجب قانون سال 1930م/1309ش شهرداریها میتوانستند درآمدهای محلی را در همانجا هزینه کنند. آن قدر که کشف حجاب در بر هم زدن زندگی مردم اهمیت داشت، در بی دین کردن جوانان موثر نبود. این اقدامات در این موارد کلی خلاصه نمیشود بلکه جزئیات بسیار زیادی را شامل میشود که از معماری شهری تا مناسبات کاری و اجتماعی میان مردم را در بر میگیرد. مبارزه با طب سنتی، تغییر لباس و کشف حجاب، تغییر ساخت شهر تهران و تخریب مناسبات محلی برای شهرسازی جدید، نابودی مکتبخانهها، محجور ساختن امازادهها، مبارزه با عزاداری و اقدامات بسیار زیاد دیگر همه در راستای بر هم زدن نظم عمومی انجام گرفته است. خلاصه آن که دولت او نظم موجود در جامعه را فرای حوزه اقتدار روحانیت بر هم زده است؛ به عنوان مثال در دهه 1920م/1300ش کانون لوطیها را در مناطق اطراف تهران در هم ریخته است.
(0/1000)
امیرعباس شاهسواری
1402/12/27
0