یادداشت

خوشه های خشم
        واقعاً چه بر بشریت گذشته
چه ها که بر سر انسان نیامده

صنعتی شدن و سرمایه داری. تقصیرها را به گردن اینها می اندازیم. بله. مقصرند. اما آنها که اختیار و انتخاب و عقلی نداشتند.
انسان. خود خود انسان است که به هم نوع خود رحم نمی کند. 
وقتی خدا را فراموش کرد و خود را حاکم بر سرنوشت خود دانست، وقتی مستانه و پای افشان دنیا و مافیها را تحت سلطه و سیطره خود در آورد، وقتی خیال کرد از آن روز که گفت خدا مرد، زندگی بهتری را تجربه خواهد کرد...
بله، چنین میشود.  خوشه های خشم با آن صحنه پردازی های دقیق و شخصیت پردازی های عمیقش کتابی بود که لحظاتی بس بلند و انسانی و لحظاتی بس ذلیل و حیوانی را آنچنان به تصویر می کشد که تا سالها فراموش نکنی.
چقدر انسان میتواند فرومایه باشد و چقدر می تواند بلندنظر باشد. چقدر می تواند ستم پیشه باشد و چقدر ستم پذیر‌
چقدر می تواند حیوان باشد و چقدر انسان
چقدر می تواند خودخواه باشد چقدر دیگر خواه
و در این کتاب تمام اینها را میبینیم.
و امید... امیدواری عجیبی که در بدترین شرایط هم انسانی را به ادامه حیات و حفظ جان سوق می دهد.
و حفظ جان در چنین شرایطی چقدر سخت میشود و انسان را به چه کارها می تواند وادار کند


بخش هایی از کتاب من را یاد «نفرین زمین» جلال آل احمد انداخت.
یک جمله از کتاب: 
بترس از آن زمان که انسان در راه یک اندیشه دشواری نبیند و در راه آن نمیرد
زیرا این صفت، پایه و اساس آدمیزاد است و این صفت آدمی در دنیای هستی بارز و بی همتاست


و راستی چه میکنه این آرمان سلطان زاده با گویندگی عجیبش و این همه صداسازی خلاقانه و متحیر کننده
      
1

24

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.