یادداشت سامان
1404/3/5
3.7 چوب برها نوشته برنهارد مثل بقیه آثاری که از این نویسنده خوندم بسیار بیرحمانه، سرد، تاریک و خشن بود. او در این اثرش با لحنی گزنده و بسیار صریح به نقد هنرمندان میپردازه و تیغ تیز نقد خودش رو به هنرمندان روانه میکنه. هنرمندانی که به زعم برنهارد درسته شیک و پیک و فرهیخته به نظر میرسند اما پوچ بزرگی بیش نیستند و اون فرهیختگی چیزی جز فرهیخته نمایی نیست. او نقاب این جماعت رو کنار میزنه و با ادبیات رک و بیرحم خودش تصویر واقعی این جماعت رو نشون میده. داستان در چند ساعتی که راوی بی نام ما در مهمانی شرکت کرده میگذره. او دوستی داشته به نام جوانا که خودکشی میکنه.پس از شرکت در مراسم ختم او، خانواده آرسبرگر رو میبینه و اونها، راوی بی نام رو به مهمانی شام هنری دعوت میکنند. او در طول مهمانی در صندلی راحتی مینشینه و مدام در ذهن خودش شخصیت های حاضر در مهمانی رو نقد میکنه و در این بین گذری هم به گذشته میزنه و اطلاعاتی از این جماعت در قدیم میده.داستانهای برنهارد ( تا اینجا که من خوندم) قصه محور نیستند.اینطور نیست که از موقعیت الف در اول داستان با کلی اتفاقات به موقعیت ب در انتهای داستان برسیم. در همین داستان، در واقع ما سفری پرپیچ و خم به ذهن راوی بی نام داریم و متوجه میشیم در این مهمانی پر زرق و برق این آدم گوشه نشین که علاقهای هم به صحبت با بقیه نداره، چه افکاری در سرش داره. یک سری المانهایی در این داستان بود که در بقیه آثار برنهارد هم دیده بودم. انتخاب راوی بی نام، سفر به درون و بهتر بگم اعماق ذهنیت منفی او، تنفر از وطن و نقد بی رحمانه به همه چیز و همه کس. داستان به صورت یک مونولگ پیش میره و مثل یک پاراگراف 184 صفحه ای روایت میشه. هیچ توقفی در کار نیست. خواندن آثار برنهارد برای من هیچگاه ساده نبوده.این اثر هم همین ویژگی ها رو داشت. سختی کار هم بی رحمی عجیب و غریب و صراحت بیش از اندازه و مطلق گرایی او در نقد به اون شخص یا مساله ایست که داره انجام میده. شاید همذات پنداری کامل با شخصیتهای داستانهای برنهارد ممکن نباشه.شاید شخصیت خلق شده توسط او دور از ذهن و آزاردهنده به نظر برسه، اما برای من یکی اینطوری است که شخصیت و جهانی که برنهارد در این اثرش خلق کرده، توانایی این رو داره کاملا منو درگیر خودش بکنه و جاهایی حس گیر افتادن در گردباد تند او رو داشته باشم. راوی بینام داستان چوب برها، دچار نوعی تناقض فکری هم در درون خودش هست؛ جایی که لب به اعتراف باز میکنه و میگه: «... اینکه وین، شهری که آن را منزجز کننده میدانستم و همیشه آن را منزجر کننده یافته بودم، ناگهان یک بار دیگر بهترین شهر دنیا، وین من، وین محبوبم شده بود و این مردمی که همیشه از آنها نفرت داشته بودم و هنوز هم نفرت داشتم و نفرتم از آنها ادامه مییافت، هنوز بهترین مردم دنیا بودند: من از آنها متنفر بودم، با این وجود به نحوی دلم برایشان میلرزید، من از وین متنفر بودم، اما به نحوی دلم برایش میلرزید، من این مردم را لعنت میکردم، با این حال نمیتوانستم دوستشان نداشته باشم، من از وین متنفر بودم با این وجود نمیتوانستم دوستش نداشته باشم....» برنهارد یکی از متفاوت ترین نویسنده هایی است که تا به امروز ازش چیزی خوندم. آنچه که در آثار او میبینم ، جای دیگری ندیدم.یک جهان مخصوص خود، یک جهان ابدا غیر دوست داشتنی خلق میکنه که درسته این جهان ، دوست داشتنی نیست اما نمیتونمم نادیدهاش بگیرم! شاید ما هر چه قدر در زندگی مشکل داشته باشیم، درک کامل شخصیتهای برنهارد سخت باشه و اصلا جاهایی هم تحمل این حجم بدبینی و سیاهی نباشه اما قابل چشم پوشی هم برای من نیست.به نظرم این برمیگرده به تبحر و قدرت بالای نویسنده.تو ادبیات شاید ما خیلی اوقات دنبال این میگردیم که بخشی از خودمون رو در شخصیتی پیدا کنیم و از این یافتن خود در دیگری ذوق زده میشیم اما به گمانم اگر با شخصیتهای داستان هم فاصله داشتی باشی و باز هم سمت اثر بمونی، باید اعتبارشو رو به نویسنده بدی. برنهارد تا اونجایی که کمی ازش خوندم، فکر میکنم همیشه بخشی از وجود و تفکرات خودش رو در شخصیتها میگذاره. او به شدت از وطنش بدش میومد و آدمی بود صریح اللهجه و تندمزاج.در مصاحبه ای ازش پرسیده بودند، سرنوشت کتابهات برات مهمه؟که اونم در پاسخ گفته بود سرنوشت خودمم مهم نیست چه برسه کتابهام! به جلد کتاب نگاه کنید. یکی از بهترین جلدهای کتابی بود که باهاش مواجه شدم.کاملا مرتبط با فضای داستان. مردی که روی صندلی راحتی خودش نشسته.کلافه و بی حوصله به نظر میرسه و در سیطره افرادی است که در حال گپ و گفت (شایدم مخ زدن،استغفرالله) هستند. و حالا مخاطب در طول کتاب میره وارد مغز این پیرمرد بدعنق میشه. این انتخاب شماست که وارد جهان فکری این پیرمرد بشید یا نه؟
(0/1000)
نظرات
6 روز پیش
خیلی یادداشت خوبی بود کاملاً علاقهمند شدم به برنهارد مخصوصاً این تیکه مصاحبهاش خیلی خوب بود😅
2
سامان
6 روز پیش
2