یادداشت سعید بیگی
1404/3/2
زبان روایت و نثر کتاب خوب است؛ اما واژگان زبان محلی در آن فراوان است که بنا بر گفتۀ دختر شهید سلیمانی و ناشر، خواستهاند تغییری در آنها ندهند و تمام نکات، در بخش یادداشتها توضیح داده شدهاند. کتاب، ماجرای زندگی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی را از ابتدا، یعنی سال 1335 تا سال 1357 هجریخورشیدی نشان میدهد که به دست خود شهید نوشته شده است. کاش این یادداشتها تا واپسین روزهای زندگی این شهید بزرگوار ادامه مییافت و نکات ارزشمندی را از تجربیات ایشان در دوران پختگی و مسئولیتهای سنگین، شاهد بودیم و از آنها میآموختیم. این کتاب دو بخش عمده دارد: 1ـ متن تایپ شدۀ دستنوشتههای شهید سلیمانی که با زبانی شیرین از روزگار کودکی، نوجوانی و جوانی خود، برای ما حکایات دلنشینی را روایت کرده است. 2ـ تصویر همان دستنوشتهها که به خط شهید است و تصویر هر برگه در یک صفحه آمده است. من بارها در طول مطالعۀ کتاب، ناخودآگاه اشکم جاری شد، علتش هم صداقت شهید در بیان حالات، مشکلات و گرفتاریهای خانوادگی و فقر سخت و سنگینی که گریبان زندگی بیشتر مردم را در آن زمان میفشرد، بود. من خود نیز بسیاری از این صحنهها را در دوران کودکی و نوجوانی دیدهام و خاطراتی گاه دردناک از آن زمانها در یاد دارم. البته وضعیت ما به دلیل اینکه برادران بزرگترم هم کار میکردند و کمک حال پدر بودند، چندان بد نبود؛ اما در بین بستگان و همسایگان، صحنههایی را میدیدم که اگر بیان کنم، هم شنیدنش آزاردهنده است و هم باورش بسیار سخت. بگذریم. بحث سیاست و حکومت آن زمان و اینکه دستنشاندۀ دولتها و قدرتهای بیگانه بودند، نیازی به توضیح ندارد؛ اما وضعیت اجتماعی و اقتصادی مردم، بسیار سخت و طاقتفرسا بود. هرگاه از آن روزها سخن گفته میشود، پدربزرگها و مادربزرگها که آن رنجها را دیده و با تمام وجود و با روح و جانشان این دردها را تحمل کردهاند، حکایتهای شنیدنی و گاه تلخ و دردآور را برایمان خواهند گفت تا قدر زندگی در این روزگار را بدانیم. آنچه از این کتاب آموختم؛ صبر، تلاش، امیدواری و چشمانتظار روزهای بهتر ماندن بود. شهید سلیمانی در سختترین روزها، دست از تلاش برای کمک به خانواده، بر نمیدارد. او همچون بسیاری از فرزندان غیور و با شرف هموطنم، میکوشد نه تنها باری بر دوش خانواده تحمیل نکند؛ که با زحمت فراوان، بار افتادۀ خانواده را هم از زمین بردارد و وقتی موفق میشود، بدهی پدر را به کدخدا (ارباب) بپردازد، از شادی در پوست خود نمیگنجد. فقر اگر باعث شود، افسرده و نالان شویم و در گوشهای بنشینیم و بدون تلاش و کوشش، چشمانتظار درآمد بالا و نجات از این فقر باشیم، هیچ راهی به سوی زندگی در آسایش و آرامش ندارد. اما اگر این فقر باعث شد، ما تلاشمان را بیشتر کنیم و زحمت بکشیم و با کوشش منتظر روزهای بهتر باشیم، قطعا به آن روزهای خوب دست خواهیم یافت؛ درست همان راهی که شهید سلیمانی در این کتاب بیان میکند که رفته است و هزاران تن از مردم کشورمان هم رفته و به مقصد مورد نظرشان رسیدهاند. از قدیم گفته اند: «از تو حرکت؛ از خدا برکت!» در پایان این یادداشت؛ بر روح شهید سلیمانی و تمام شهدای گرانقدر سرزمینم درود میفرستم و برای تمام مردم عزیز ایران بهترینهایی را که شایستۀ آنند، آرزو میکنم.
(0/1000)
سعید بیگی
1404/3/4
1