یادداشت راضیه.الف
1404/1/8

«او مثل یک نسیم از آسمان روح آمد، و در گوش (غاده) کلمه عشق گفت و رفت به سوی کلمه بی نهایت» تاریکی بی انتهایی را تصور کنید، تاریکی ای که هیچ مرز و نشانه ای ندارد، گویی هیچ چیز وجود ندارد... حال حتی اگر یک شمع کوچک هم روشن شود تاثیر بسزایی در تشخیص نور و تاریکی، وجود و عدم و حق و باطل دارد.... این تصویر و تصور، آغاز عشقی است فراتر از عشق های معمول این روزگار. عشق بین غاده جابر، دختری شاعر و خبرنگار از خانواده مرفه لبنانی و مصطفی چمران فیزیکدانی مبارز، هنرمند و مومن. در این کتاب پرتویی از شمع نورانی وجود شهید چمران را میبینیم، پرتویی که بر جان و دل غاده نشست و مسیر زندگی او را کاملا عوض کرد... چمران گام به گام دست غاده را گرفت و از پیچاپیچ زندگی مادی و تجملاتی او را عبور داد تا به معنویتی والا برساند. اما گمان نکنید این مسیر آسان بود.... «بزرگترین سعادت ها، بزرگترین رنج ها را هم در خودشان دارند» ما آنقدر در بند مادیات اسیر شده ایم و در نظرمان بزرگ جلوه میکنند که با خواندن هر روایت از زندگی ایشان، میگفتم مگر ممکن است!! غاده چطور راضی به ازدواج با او شد! او که انگار ساده ترین امکانات را برای شروع زندگی مشترک نداشت!! اما بعد به این میرسیدم که: چطور ممکن است شخصی اینقدر هیچ چیز نداشته باشد و همه چیز داشته باشد!! چقدر یک نفر میتواند محترم باشد و حرمت انسان ها را پاس بدارد... چقدر می تواند از تعلقات دنیوی رها باشد... چطور در هر چیز—حتی در رنج—زیبایی می دید؟ گویی فقط خدا را می دید، و عشق غاده نیز پنجره ای بود برای دیدن بهترِ ذات بیکران او. برای غاده دعا می کرد تا در زندگی و کمال پیش برود، بالا و بالاتر غاده از لبنان به کردستان، اهواز و تهران رفت و ماجراها دید... سختی ها کشید... تفاوت های فرهنگ و آداب و رسوم گاه برایش دشوار بود.... اما به قول خود او: آنچه مصطفی به او داد یک دنیاست ......... بیشتر بخش های کتاب از زبان غاده نوشته شده و گاهی هم توضیحات نویسنده در لابه لای متون می آمد... تشخیص تفاوت راوی بعضا دیر برایم مشخص میشد. بشدت کتاب و ترتیب روایت وقایع را دوست داشتم.
(0/1000)
راضیه.الف
1404/1/9
1