یادداشت سیده زینب موسوی

Sorcery of Thorns
        این یاداشت بیشترش قدیمیه و وقتی مرور یکی از دوستان برای این کتاب رو دیدم گفتم بذار ببینم خودم قبلا در موردش چی نوشتم 😄:

اول خیلی با حرارت بیشتری این کتاب رو می‌خوندم ولی بعد یه مقدار سرد شدم. 
داستان چند جا غافلگیرم کرد ولی اونقدرا هم هیجان‌انگیز نبود. این آخرا صرفا به خاطر این زیاد می‌خوندم که تموم بشه و برم کتاب بعدی رو شروع کنم!
شخصیت‌ها هم طوری نبودن که بگم خیلی دوستشون داشتم و دلم براشون تنگ میشه...
به نظرم الیزابت یه مقدار زیادی قهرمان بود و خیلی درگیری‌های درونی نداشت. ناتانیل بد نبود ولی بازم اونقدرا جالب نبود برام 🚶🏻‍♀️
دنیای کتاب جالبه، مخصوصا به خاطر تأکیدش روی کتاب‌ها و کتاب‌خونه، منتها اونقدرها باز نشده، یا فرصت باز شدن نداشته 😅


❌❌❌❌
از اینجا به بعد داستان رو به شدت لو میده!


آشنایی اولیه با ناتانیل و اینکه اولش خیلی الیزابت رو تحویل نمی‌گرفت و با هم کل‌کل می‌کردن خیلی جذاب‌تر از وقتی بود که دیگه با هم رفیق شده بودن که خب البته یه مقدار طبیعیه :) ولی خوب بود اینجاها رو بیشتر کشش می‌داد 😄 البته اینکه مثلث عشقی نداشت خییییلی نکتهٔ مثبتی بود!
قدرت‌های عجیب الیزابت و توانایی‌هاش تو کتابخونه هم جالب بود و باعث می‌شد بخوام بدونم چرا اینطوریه ولی خب بعدش که مشخص شدم یه مقدار خورد تو ذوقم. اصولا انتظار چیز خارق‌العاده‌تری رو داشتم نه اینکه صرفا الیزابت اینطوری باشه چون توی کتاب‌خونه بزرگ شده....

این حالت فراخوانی یه دیمن و معامله کردن باهاش با سال‌های عمر هم فکر کنم یه رویکرد قدیمی تو ادبیات باشه (حداقل یادم میاد تو فاوست هم همچین چیزی وجود داشت 🤔). کلا یه تأکید زیادی روی شیطان‌ها داشت دیگه، مثلا این فراخوانی تو یه ستارهٔ پنج‌پر انجام می‌شد و به نظرم یه سری عناصر شیطان‌پرستی‌طور داشت 🤔


یه چیزی که نفهمیدم علت اسم داستانه! اصولا به نظرم Thorns اشاره به اسم فامیل ناتانیل داشت و من تا آخرین صفحه‌های کتاب منتظر بودم یه کار خاصی انجام بده که نداد! یعنی در حدی نبود که بخوای اسم کتاب رو بذاری این! مگر اینکه بگیم منظورش به اونجاست که سیلاس خودش رو فدا کرد که بازم به نظرم ربطی نداره 😅
      
182

11

(0/1000)

نظرات

دقیقا برای منم دلیل انتخاب اسم  خیلی مبهم بود !تنها یه جا خار داشت اونم وقتی بود که ناتانیل میخواست با اشکرافت مبارزه کنه و خارها دور دست و پاهایش پیچیدن.☹️🙄

1

joiboy

1403/4/6

واقعا هیجان خاصی نداشت و فقط داستان داشت پیش میرفت .
شخصیت ها الکی قوی بودن و یه نکته خیلی مهم که بعد نوشتن یادداشتم به نظرم رسید خیلی بد خورد تو ذوقم...
صحنه فایت ناتانیل با ویلن که سیلاس رو گرفته بودن هدف از گرفتن سیلاس چی بود؟ چرا نکشتش ؟ احمقه شخصیت منفی یا فقط نویسنده میخواد ویلن به مقصدش برسه و اونجا شکست بخوره؟
خیلی چیزای دیگه هم داشت که غیر منطقی بود...
2

1

آره حالا چون خیلی وقت پیش خوندم از این قسمت‌ها چیزای مبهمی یادمه ولی این رو یادم هست که منم کلا تو کتاب اینطوری بودم که: خب که چی؟ 😄 

1

joiboy

1403/4/6

دقیقا...
@szm_books 

1