یادداشت بهارفلاح🌺⭐
4 روز پیش

⚪📖این کتاب نوشتهی خانم جونآ پرایس ،استاد فلسفه ونویسنده آمریکایی🇺🇸دومین کتاب از مجموعهی ۳جلدی فهم فلسفه تحت عنوان«فلسفه در قرون وسطا و دوران تجدد»هستش که در ۵ فصل به بررسی و معرفی فیلسوفان قرون وسطا،فلسفه مدرن در دوره رنسانس،تجربه باوران بریتانیایی، فلسفه نقادانه ایدهئالیسم و ماتریالیسم میپردازه 🗯️شروع کتاب با صحبت از مسیحیته، مسیحیت از دل یهودیت بیرون اومده بنیانگذار اون عیسی مسیح آموزههای خود رو بر ایمان یهودی که در این فرهنگ چشم به جهان گشوده بوده پایه گذاشت در زمان اون بسیاری از یهودیان بر این گمان بودن که مسیحا رهبری سیاسی و نظامی و مذهبی و به درد و رنج اونها پایان میده اما مسیح فرمود که من رهبر نظامی یا سیاسی نیستم در عوض از رستگاری و بخشایش خدا برای همه حرف میزد و از بخشش گناهان اونها به برکت نامش سخن میگفت چنین صحبتهایی یهودیانی که اعتقاد هیچکس جز خدا نمیتونه گناهان رو ببخشه متوحش کرد به گفته مسیحیان عیسی همچنین خدایی رو پدر مینامید که مفهومی بیگانه برای یهودیا بوده حضرت عیسی میگفت دشمنان خود رو دوست بدارید و به کسانی که از شما نفرت دارن احسان کنید هر کس شما رو لعن کرد براش برکت بطلبید سخنان عیسی علیه السلام گسستی واضح از اندیشه یهودیان و فیلسوفان یونانی مآب مثل کلبیها اپیکوریها یا رواقیها که همه به دنبال سعادت میگشتن بود اما نه از طریق عشق به خدا چون نه به خدای شخصی اعتقاد داشتن نه به رستگاری شخصی 🗯️مسیحیان اولیه ایمان رو بسیار مهمتر از عقل می دونستن، به همین دلیل فلسفه مورد سوءظن اونها قرار داشت با هرچه بیشتر گرویدن آدمهای تحصیل کرده به مسیحیت نیاز به فهم رابطه میان فیلسوفان مسیحی و عهد جدید بیشتر شد با این حال مجادله بر سر ایمان و عقل در سرتاسر قرون وسطا ادامه داشت،و درادامه تأثیر فیلسوفان مسلمان ویهودی مثل اینسینا وابنمیمون رو مطرح میکنه 🗯️در واقع در جهان🌍قرون وسطا فلسفه و الهیات بر روی شناخت خدا از راه ایمان یا عقل یا هر دو با نظر به رستگاری انسان متمرکز بود فیلسوفان و عالمان الهیات در طول صدها سال علم رو نادیده گرفته بودن چون میخواستن خدا رو کانون توجه قرار بدن اما به تدریج علاقه فیلسوفان و دانشمندان به جهان طبیعی جلب شد اونها در پی این بودن که خودشون رو از آموزههای قطعی کلیسا ⛪ رها کنن 🗯️عصر فلسفه تجدد( یعنی دوران کشفیات فلسفی و علمی و شیوهای کاملاً جدید در نگاه کردن به امور) در حال آغاز بود در اواخر قرن 14 آغاز رنسانس بود رنسانس واژهای فرانسوی به نام نوزایی یا تولدی دوباره دورانی بسیار غنی از نظر پیشرفت فرهنگی و شیوه جدید نگرش به طبیعت انسان نسانس در سرتاسر قرن17 نیز دوام داشت نوزایی در طرز فکر بود طرز فکری که انسان رو موجودی شریف و ارزشمند میدید و نه موجودی فقط گناهکار مفهوم نوزایی در فرهنگ و هنر روزگار باستان هم تجلی پیدا کرده بود شخص آرمانی در این دوره انسان رنسانس بود انسانی سرآمد به صورت عام در زندگی،هنر ادبیات و علوم 🗯️به طور کلی نخستین قرنهای اندیشه فلسفی مدرن سرشار از ماجراجوییهای جسورانه ذهن بوده در این زمان فیلسوفان آزاد بودند تا نظامهای حقیقت را بر اساس اصول شفاف و عقلانی تدوین کنن، عقل گرایی که شیوه اندیشمندانه نوینی در فلسفه مدرن بود بر مشاهدات علمی و ریاضیات تاکید میکرد با این حال برخی فیلسوفان از تاملات عاری از دقت عقلگرایان ناخشنود بودن، تا اینکه کم کم نقطه عطف دیگهای در فلسفه پدید اومد این فیلسوفان به «تجربه باوران بریتانیایی» معروف هستن، توانایی ذهن رو برای شناخت خدا، جهان یا طبیعت بشر زیر سوال بردن تجربه باوران مثل شک اندیشان یونان باستان پرسششون این بود⁉️ آیا شناخت خدا به عنوان امری یقینی اصلاً امکانپذیر هست یا نه؟ 🗯️از زمان افلاطون به بعد عقلگرایان بر این گمان بودن که شناخت راستین فطرت، عقله و اگه ما از عقل درست استفاده کنیم میتونیم به معنای هستی انسان و جهان پی ببریم عقلگرایان پیشرو در قرن 17عبارت بودند از «دکارت فرانسوی ،اسپینوزای هلندی لایب نیتس آلمانی» 3تجربه باور پیشرو در فلسفه مدرن همه بریتانیایی بودند: «جان لاک انگلیسی جورج بارکلی ایرلندی و دیود هیوم اسکاتلندی». همه این سه تجربه باور بریتانیایی با عقلگرایان مخالف بودند انها اعتقاد داشتن که ذهن هیچ دانش فطری نداره و تنها راه ما برای درک جهان تجربیات حسیه کانت پیش از خوندن آثار تجربه باورانه بریتانیایی از سمت و سویی که در فلسفه به اون میرفت خرسند بود تا اینکه ادعا کرد هیوم مرا از خوابهای جزمی بیدار کرده اون گفت ذهن نقشی فعال در شناخت جهان داره و با جهان سازگار نمیشه کانت همچنین با عقل گرایان قارهای میگفتن با عقل صرف میتونیم خدا اختیار و نامیرایی رو بشناسیم موافق نبود 🗯️اوج کارش در قابلیتش برای ترمیم شکاف میان عقل گرایی و تجربه باوری بوده از اونجا که کانت دست به نقادی توانایی ذهن زد فلسفه اون به فلسفه نقادانه معروفه مثل فلسفه افلاطون و ارسطو فلسفه کانت هم یکی از مهمترین نقاط عطف در تاریخ اندیشهی غربیه کانت دریافت که عقل ما منحصر و محدود به شناخت جهانه اما چون ما توانایی اندیشیدن در مورد جهان ماوراطبیعه و مفاهیمی چون خدا فناپذیری و آزادی رو داریم باید بر این اساس دست به عمل بزنیم 🗯️این کشفیات کانت رو در ردیف فیلسوفان بزرگ جهان قرار داد هرچند افرادی مثل هگل نتایج کانت رو زیر سوال بردن. هگل آدمی فروتن نبود او ادعا میکرد که زیر و بم فلسفه و تاریخ را میفهمه در تقابل با کانت بر این گمان بود که اگر ما بتوانیم در مورد خدا فکر کنیم میتونیم خدا را بشناسیم. هگل مثل اسپینوزا خدا و جهان رو جدای ناپذیر میدونست اما تصورات متفاوتی درباره نحوه کارکرد خدا داشت اندیشه فلسفه هگل عمدتاً روشیه برای فهم روند تاریخ او درباره حقایق جاودانی و لاتغیر سخنی نگفت چون میدید که همه چیز پیوسته در حال تغییره معتقد بود که تاریخ مثل یه رودخانه جاریه و همچنین اندیشههای انسان اونها به شرایط گوناگون تغییر میکنند عقل پیوسته در حال حرکته و شناخت انسان هم پیوسته در حال پیشرفته در ادامه سراغ ماتریالیست(ماده گرایان) میره ماده گرایی بنام مارکس ادعا میکنه که دانش ما محدود به دادههای مادی، 🗯️موج بعدی اندیشه در دوران پسامدرن ومعاصر فلسفه قرار میگیره،که اولین اونها سودباوران بودن،اونها ایدئالیسمِ هگل وماتریالیسمِ مارکس رو مردود می دونستن،وحق رو به تحربهباوران بریتانیایی میدادن،سودباوران در پی روشهای تجربهباوری به ویژه در زمینهی نظام اخلاقی بودن.«اصل بزرگترین سعادت» پایهی فلسفهی سودباوریه.نزدیک شدن انقلاب صنعتی زمینه رو برای این دسته از اندیشمندان جدید آماده کرد. ✔️مجموعه کتاب به نظرم خیلی مناسبه و در کمترین حجم ممکن، بهترین اطلاعات رو در اختیار قرار میده،ولی خب خیلی خلاصهاست دیگه،بعضی جاها خواننده نیاز به توضیح بیشتر داره ولی دریغ شده
(0/1000)
نظرات
2 روز پیش
آقا چند ساعت در رور وقت میذارین واسه یادداشت نوشتن ؟😁 ماشالا همه پر و پیمون👀
2
1
بهارفلاح🌺⭐
2 روز پیش
2