یادداشت
1402/11/5
بالاخره پروندهی نخستین کتاب را در سال ۲۰۲۴ بستم. اصلا انگار در خانهی مردگان طلسم شده بودم! پیش از هر حرفی عرض کنم که برای معرفی و بررسی این کتاب یک ویدئو ساخته و در یوتوب آپلود نمودهام. در صورت علاقه از طریق لینک کانال یوتوب که روی پروفایلم ست شده میتونید وارد کانال بشید و تماشا کنیدش. خانهی مردگان را میتوان هم یک رمان دانست و هم یک ناداستان. البته این امر میسر نبود مگر با خلاقیتی که داستایفسکی، هوگو-وار از خود به نمایش گذاشته است. داستایفسکی در دوران زندگی واقعی خود به اتهام شرکت در فعالیتهایی در تشکلهای سیاسی به چهارسال زندان محکوم شد و دوران زندان خود را در زندانی در سیبری پشت سر گذاشت. او خاطرات خود از زندان را نه با نام خود بلکه به شرحی که عرض میکنم در اختیار ما قرار داده است: در ابتدای کتاب شخصی ناشناس برخوردی کوتاه با شخصی خیالی به نام الکساندر پتروویچ گوریانچیکف دارد و ما را کمی از خلقیات او آگاه میکند. میفهمیم که الکساندر پتروویچ به اتهام قتل همسرش به ده سال زندان با اعمال شاقه در سیبری محکوم شده است. ما داستان را در کتاب از زبان الکساندر پتروویچ نمیخوانیم. بلکه متوجه میشویم او پس از آزادی از زندان فوت کرده و مدتی بعد دستنوشتههایش به دست آن مرد ناشناس رسیده و او نقش ناشر را ایفا کرده و دستنوشتههایش را به شکل یک کتاب در آورده است. این خلاقیت داستایفسکی برای تبدیل یکسری دستنوشته به رمان بود. شاید اولین سوالی که به ذهن یک خواننده برسد این باشد: چرا داستایفسکی عنوان خانهی مردگان را برای کتابش برگزیده است؟ پاسخ را میتوان این چنین تعبیر کرد که داستایفسکی پس از رهایی از دوران زندان و آزادی، دیگر آن مرد پیش از دوران زندان نبود... لبخند به روی لبهایش نمینشست و از نظر روحی و روانی فرو پاشیده بود. او دوران زندان خود را دوران زنده به گور شدن انسان میدانست و در نتیجه این فرو پاشی روحی و روانی به قمار و الکل پناه برد و اعتیاد شدیدی به آنها پیدا کرد. به همین خاطر است که او زندانیها را مرده و به طبع آن مکانی که در آن اقامت داشتند را خانهی مردگان تعبیر کرده است. من به جهت جلوگیری از اسپویل داستان، نیت به ورود به بخش داستانی کتاب را ندارم. تنها تا حدی از محتوای آن سخن میگویم که اگر خواستید کتابی از داستایفسکی انتخاب کنید بدانید در این کتاب چه خواهید خواند و در انتها به بررسی ترجمههایی که از این کتاب موجود است پرداخته و بهترین آنها را به شما پیشنهاد خواهم کرد. پیشتر عرض کردم که شخصیت خیالی داستایفسکی در این کتاب الکساندر پترویچ نام دارد. او به نوعی زبان داستایفسکی از زمان ورود تا خروج از زندان است. خواننده در کتاب از زبان راوی میخواند: «من تمام خاطراتی که از زندان در سر دارم را ننوشتهام.» اما از دید من همانهایی هم که در کتاب میخوانیم برای شناخت و چهارچوبهای محیط داخل زندان کافی هستند. هرچند در اینجا لازم است که نقل قولی از کتاب بیگانه از آلبر کامو برایتان بیاورم: «هیچکس نمیتواند تصور کند شبهای زندان چه شکلی هستند، مگر آنکه یک شب را در آن به سحر رسانیده باشد.» شخصیتهای خلق شدهی داستایفسکی در این کتاب یکسان نیستند... برخی از آنها قاتلینی هستند که از بریدن سر یک کودک لذت میبرند! برخی از آنها به اشتباه سالهاست در زندان تحمل کیفر میکنند! برخی به شکل اتفاقی مرتکب جنایت شدهاند! حتی برخی مسئول و ضابط کارهای انتظامی و خود زندان هستند که به خاطر انجام تخلفاتی زندانی میشوند اما از این تفاوتها که بگذرم و شما را ارجاع به خواندن خود کتاب دهم، باید از یک تفاوت مهم صحبت کنم: تفاوت مردم عادی و ضعیف با ثروتمندان و نجیبزادگان در زندان... میدانیم که داستایفسکی یک نجیبزاده بود و دستش به دهانش میرسید. داستایفسکی به بررسی نگاه یک نجیبزاده در زندان به سایر زندانیها و همچنین برعکس به بررسی تنفر ذاتی آنها به نجیبزادگان پرداخته که از بخشهای خواندنی کتاب بود. چیزی که برای من جالب بود، این بود که داستایفسکی از بدو ورود به زندان تا خروج از آن با هر چیزی روبرو شده به بررسی آن پرداخته تا پاسخی برای سوالاتی نظیر سوالات زیر بیابد: مرز سقوط انسان کجاست؟ انسان چقدر میتواند رنج را تحمل کند؟ انسان چگونه دست آخر به هر چیزی عادت میکند؟ من قصد پاسخ دادن به این سوالات رو ندارم اما پاسخ تمام این سوالات در کتاب نهفته هست. داستایفسکی به عنوان نویسندهای که دغدغهی ذاتی و اصلیاش شناخت انسان است، از ابتدا تا انتهای کتاب به دنبال این چراییهاست و بنابراین اگر به دنبال پاسخ هستید، پیشنهاد میکنم کتاب را مطالعه بفرمایید. من نسخهی انگلیسی کتاب رو چاپ نشر پنگوئن با ترجمهی آقای دیوید مکداف خواندم که مقدمهی بسیار خوبی برای این کتاب و آقای داستایفسکی نوشته بودند اما وقتی بررسی کردم متوجه شدم در ایران چند ترجمهی فارسی با عناوین مختلف برای این کتاب وجود دارد که به ترتیب قدمت به معرفی آنها میپردازم: آقای مهرداد مهرین این کتاب را با عنوان «خاطرات خانهی اموات» توسط نشر نگاه چاپ و منتشر کردهاند. خانم نسرین مجیدی نیز این کتاب را تحت عنوان «خاطرات خانه اموات» ترجمه و توسط نشر روزگار به چاپ رساندهاند. آقای پرویز شهدی این کتاب را تحت عنوان «خانهی مردگان» توسط نشر «مجید» چاپ کردهاند. و آقای محمدجعفر محجوب این کتاب را با نام «خانه مردگان» توسط نشر علی فرهنگی چاپ کردهاند. اما به لطف اشتراک فیدی پلاس یک نسخه را در فیدیبو دیدم که توسط خانم سعیده رامز با عنوان «یادداشتهایی از خانهی مردگان» ترجمه و توسط «نشر نو» چاپ و منتشر شده است. با کمی تطبیق بین ترجمهها، ترجمهی خانم رامز را بهتر و نزدیکتر به متن انگلیسی دیدم و ضمنا خانم رامز کتاب را مستقیما از روسی به فارسی ترجمه کردهاند. بنابراین پیشنهاد میکنم به سراغ ترجمهی خانم رامز بروید چون متنی روان و شیوا ارائه کردهاند و ظرافتهای داستان را حفظ نمودهاند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.