یادداشت
1402/12/7
4.2
55
همه چیز از بهار ۱۷۹۴ شروع شد زمانی که اتین، برادر اوژنی دزیره، توسط وحشی گری انقلابیون فرانسه تهدید و در آخر دستگیر میشود.. اوژنی همراه با همسر برادرش به دیدن یکی از مسئولین میروند تا شاید راهی برای آزادی اتین پیدا کنند و همه چیز از آن شب شروع میشود! آن شب دزیره با شخصی از خانوادهی بناپارت آشنا میشود و بدون شناخت قبلی پای دو برادر، ژوزف و ناپلئون را به خانهشان باز میکند :) (گاهی فکر میکنم اگر دزیره در آن دفتر حضور نداشت، شاید هیچوقت این اتفاقات پیش نمیآمد.. شاید اون غم و شکست رو تجربه نمیکرد ولی در این صورت هیچوقت هم موفق نمیشد، به این جایگاه دست پیدا کند..!) این کتاب، داستانی است که از زبان خود برناردین اوژنی دزیره و به صورت خاطره هایی از سیزده سالگی این دختر نقل می شود. این داستان ماجراهایی از نیمه دوم قرن هجدهم، در فرانسه را روایت می کند که سرشار از اطلاعات و وقایع تاریخی جذاب است :)) این کتاب درکنار داستان عاشقانه و تاریخی، با دقت به روند تکامل، رشد و سقوط شخصیت ها پرداخته که در راس آنها دزیره قرار دارد، با نوجوانی دزیره، شیطنت ها وناپختگی هایش همراه میشویم و در هر فصل شاهد پیشرفت و رشدش هستیم.. و چقدر شیرین بود! بلافاصله غرق در داستان شدم :))♡ ناپلئون یکبار گفته بود «تاج سلطنت فرانسه روی زمین افتاده است و فقط کافی است تا خم شوی و آن را برداری و به سرت بگذاری.» اما دزیره کسی بود که دلش به برداشتن تاج از روی زمین رضا نداد و صبر کرد تا زمانی که با عزت و احترام تاج را به او تقدیم کردند :))🤍 "لحظه هایی از تاریخ هیچ گاه از عشق خالی نبوده است و آنگاه که عشق به تاریخ ورود پیدا می کند، تاریخ رنگ و بوی تازه ای به خود می گیرد و شوری دیگر می انگیزد."
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.