یادداشت زهرا رستاد

                همه چیز از بهار ۱۷۹۴ شروع شد

زمانی که 
 اتین، برادر اوژنی دزیره، توسط وحشی گری انقلابیون فرانسه تهدید و در آخر دستگیر می‌شود..
اوژنی همراه با همسر برادرش به دیدن یکی از مسئولین می‌روند تا شاید راهی برای آزادی اتین پیدا کنند و همه چیز از آن شب شروع می‌شود!

آن شب دزیره با شخصی از خانواده‌ی بناپارت آشنا می‌شود و بدون شناخت قبلی پای دو برادر، ژوزف و ناپلئون را به خانه‌شان باز می‌کند :)

(گاهی فکر می‌کنم اگر دزیره در آن دفتر حضور نداشت، شاید هیچوقت این اتفاقات پیش نمی‌آمد..
شاید اون غم و شکست رو تجربه نمی‌کرد ولی در این صورت هیچوقت هم موفق نمی‌شد، به این جایگاه دست پیدا کند..!)


این کتاب، داستانی است که از زبان خود برناردین اوژنی دزیره و به صورت خاطره هایی از سیزده سالگی این دختر نقل می شود.
 این داستان ماجراهایی از نیمه دوم قرن هجدهم، در فرانسه را روایت می کند که سرشار از اطلاعات و وقایع تاریخی جذاب است :))

این کتاب درکنار داستان عاشقانه و تاریخی، با دقت به روند تکامل، رشد و سقوط شخصیت ها پرداخته که در راس آن‌ها دزیره قرار دارد،
با نوجوانی دزیره، شیطنت ها وناپختگی هایش همراه می‌شویم و در هر فصل شاهد پیشرفت و رشدش هستیم..
و چقدر شیرین بود!
بلافاصله غرق در داستان شدم :))♡

ناپلئون یکبار گفته بود
 «تاج سلطنت فرانسه روی زمین افتاده است و فقط کافی است تا خم شوی و آن را برداری و به سرت بگذاری.»
 اما دزیره  کسی بود که دلش به برداشتن تاج از روی زمین رضا نداد و صبر کرد تا زمانی که با عزت و احترام تاج را به او تقدیم کردند :))🤍

"لحظه هایی از تاریخ هیچ گاه از عشق خالی نبوده است و آنگاه که عشق به تاریخ ورود پیدا می کند، تاریخ رنگ و بوی تازه ای به خود می گیرد و شوری دیگر می انگیزد."
        
(0/1000)

نظرات

علاقه‌مند شدم این کتاب رو بخونم، امیدوارم که  قشنگ باشه.
1
امیدوارم از مطالعش لذت ببرید ^_^ 
چه خوب نوشتید، مدتیه تمومش کردم ولی یادداشت شمارو که خوندم نمیدونم چیزی دارم که بنویسم یا نه🤠❤️
1
سلامت باشید 🥲🤍 
جالب بود
2
ممنونم🙏 
زندگیتان پر از کلمات و قلمتان سبز باد 
@zahra_rsd