یادداشت

ما چگونه، ما شدیم: ریشه یابی علل عقب ماندگی در ایران
        ﷽
مقدمه آزاردهنده است، اوایل کتاب جالب بود، اواخر سم. آخرش هم آنچنان به جوابِ سوال نمی‌رسید.
در کل اگر فقط جمع‌بندی هر فصل را بخوانید اصلا ضرر نکرده‌اید.

توضیحات بیشتر:
اول کتاب توضیح می‌دهند که چطوری این موضوع برایشان مسئله شد و تصمیم به نگارش این کتاب گرفتند و این‌ها.
طرح مسئله از اینجا شروع می‌شود که عباس میرزا به فرستاده‌ی بناپارت گفته: چطور شما غربی‌ها انقدر پیشرفت کردید و ما نه؟ [نقل به مضمون] بعد ایشان کلی عنوان می‌کنند که چرا ما انقدر عقبیم؟ ما عقبیم. ما خیلی عقبیم. ما واقعا عقبیم. چرا انقدر صدا و سیما می‌گوید مردم شریف ایران؟ چرا انقدر ما فکر می‌کنیم در تاریخ خیلی اثر مثبتی داشته‌ایم؟ چرا انقدر قربان صدقه‌ی خودمان می‌رویم؟ ما عقبیم. اول باید بپذیریم که ما عقب‌مانده‌ایم. واژه‌ی عقب و عقب مانده انقدر تکرار می‌شود که حالتان به هم می‌خورد. [همین آدم در کتاب تولد اسرائیل به قدری قربان صدقه‌ی یهودی‌ها می‌رود که بیا و ببین]
 البته همه قبول داریم که در قاجاریه و پهلوی واقعا از غرب عقب ماندیم اما مثلا شما توقع داری یک مقداری از صفویه بگوید و تلخی ماجرا را بگیرد اما اینطور نیست.
حرف حساب دکتر این است که همه‌ی این پادشاه‌ها از مریخ که نبودند، ایرانی بودند. یعنی همگی بد بودند؟ پادشاهان غربی خوب بودند؟ سوال قشنگی هم هست واقعا. کلا ایشان ابتدای کتابهایشان سوالات خوبی طرح می‌کنند که واقعا باید به آن‌ها فکر کرد اما پاسخ دادن به سوال‌هایشان نارساست، ( حداقل در کتاب تولد اسرائیل و همین کتاب) نه اینکه شما جواب‌های ایشان را قبول نداشته باشی، آخر کتاب بازهم سوالات توی مغزتان هست با این تفاوت که یک مقداری با عینک دکتر به مسائل نگاه می‌کنی.
اوایل کتاب شرایط آب و هوایی و فضای شهری و روستایی شرق و غرب و آثار آن بررسی می‌شود که جالب است. مثلا می‌گوید غرب خیلی باران می‌بارد و نیاز به آب خیلی حس نمی‌شود اما در شرق نیاز به آب چه آثاری داشت و باعث ایجاد قنات و پراکندگی جمعیت شد. همچنین نیاز به شخصی که آب را به عدل تقسیم کند و این خودش زمینه برای خان یا شاه شد( حالا انقدر جدی نه اما منطقی می‌گفتند)
مسئله‌ی ییلاق و قشلاق در ایران و آثارش بررسی می‌شود.
حکومت‌های مختلفی که در ایران با مبنای قومی قبیله‌ای روی کار آمدند، نسبتا جزئی بررسی می‌شود که باز هم فصل بدی نیست.
فصل پنجم تحت عنوان خاموشی چراغ علم است و جناب دکتر خودشان خیلی این فصل را دوست دارند و من دوست نداشتم. 
در این فصل رابطه‌ی حاکمان اسلامی و پرداختن به علم بررسی می‌شود. اوایل عباسیان خوب است و اینکه چرا خوب است. بعدش بد شد و اینکه چرا بد شد. انگار بعضی حاکمان ترجیح می‌دادند فقط به برخی بخش‌های اسلام(اصل سنت و روایات نه مثلا فقه درست و حسابی و پرداختن به همه‌ی جزئیات اسلام) پرداخته شود نه مسائل علمی گوناگون. بعد ایشان خیلی جزئی این موارد  را بررسی می‌کنند: اشاعره، معتزله، اصحاب رای و این‌ها. اینجا خیلی زیاد نظر من این بود که شما مگر تخصصت این است؟ و کلا حرف‌هایشان را جدی نگرفتم.
فصل آخر هم به رابطه‌ی شرق و غرب می‌پردازد که چیز دندان‌گیری نداشت.

صوتی
      
126

21

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.