یادداشت کاهوی سبز ؛

        خوشمزه بوددد😭
الان که این یادداشت رو مینویسم یکی از اون ساعت های سه شب معروف امیلیه ؛ صدای آرچر برام یه نقطه امن بود یه عاشقانه قشنگ، یه کلبه چوبی آروم وسط طوفان ذهنیم !
بری و آرچری که تلاش میکردن روی زخم های هم ستاره بکشن باعث میشه توقعاتم از عشق خیلی خیلی بره بالا ، البته هنوز هم مشکلم با شخصیت اصلی دختر حل نشده و خیلی جاها اینجوری بودم که: آرچر عزیزم بری رو ول کن و برو با سگش 🫠. و تراویس!! خیلی کم بهش پرداخته شد و یجورایی نویسنده آخر داستان رسما نادیده می‌گرفت بچه رو . این باعث شد تحول یدفعه اش برام عجیب باشه که ایشالا جلد دو جواب سوالامو بده . 
پایان کتاب تنها قسمتی بود که خورد تو ذوقم چون به قول آرچر  وقتی داستان خیلی قشنگه نیاز به یه تراژدی داریم و «اونها به خوبی و خوشی زندگی کردن» برای من زیادی فانتزی بنظر میاد ..


      
102

21

(0/1000)

نظرات

مگه فصل دویی هم در کاره؟ 
1

0

یه کتاب دیگه هست به اسم تراویس، که داستان رو از دیدگاه تراویس پسر عموی آرچر بیان می‌کنه 

1