یادداشت م.الف
1401/11/6
اتاق آبی نوشته بسیار خوشخوانی است؛ من با سهراب مختصر آشنایی داشتم و چون عرفان تند و تیز شرقیاش دل و دماغم را میآزرد حس میکردم با او کاری ندارم. به پیشنهاد دوستی اتاق آبی را خواندم و اکنون به احترام سهراب کلاه از سر بر میدارم و تمام قد تعظیم میکنم. در قلمش نوعی صفای بکر هست که بیداد میکند. پدر آمرزیده با کلمات جادو میکند؛ سهراب در اتاق آبی حکایت خانه و زندگی بهشتیشان را در کاشان بیان میکند و در جای جای روایتش به اساطیر شرق و غرب اشاره مینماید. کلماتش بقدری لطیف و تداعی گرند که گویی خواننده آنها را در زیر سرانگشتان خود احساس میکند؛ روایاتش همه نغزند و پرمغز: ((مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سالها مذهبی ماندم بی آنکه خدایی داشته باشم. مدرسه خوابهای مرا قیچی کرده بود؛ مدرسه عروسک مرا رنجانده بود. معلم ما آدمی بی رویا بود که پیدا بود زنجره را نمیفهمد. در پیش او خیالات من چروک میخورد...))
(0/1000)
پارمیدا
1401/11/7
0