یادداشت آروشا دهقان
1401/12/14

اگر داستان بهرام پنجم ساسانی (همون بهرام گور خودمون) رو شنیده باشید قطعا اسم قصر خورنق هم به گوشتون خورده. اگر هم نشنیدید این رو بخونید: وقتی بهرام، پسر یزدگرد یکم ساسانی، به دنیا میاد او رو میسپارن به حاکم عرب شهر حیره (که اون موقع جز ایران بوده). حاکم حیره هم قصر معروف خورنق رو برای زندگی بهرام میسازه. این قصر برای خودش ماجراهایی داره. اول این که باید در شان شاهزادهی ایران باشه. دوم این که احتمالا نعمان(حاکم حیره) هم میخواسته اوج مراتب پاچهخواری رو برای شاه و شاهزاده به جا بیاره پس وقتی بهرام رو بهش سپردن گفته: «شاهزاده! شما که نمیتونید تو قصر محقر چند هزار متری من زندگی کنید. برای شما باید قصری ساخت که نظیرش در جهان نباشه.». پس کلی دنبال یک معمار میگردن که بتونه این قصر بیهمانند رو بسازه و بالاخره پیداش میکنن؛ سنمار وارد میشود. (درارارارارارارام) حالا سنمار اومده و قراره کار خودش رو آغاز کنه. از اینجا به بعد، ماجراییه که بیضایی نوشته. نمایشنامهای از سرگذشت و سرنوشت سنمار و قصر خورنق. «مجلس قربانی سنمار» پیچدگی داستانی خاصی نداره اما زبانش استواره. پی محکمی داره و بیضایی تونسته روی این پی محکم سازهی خوبی بنا کنه که مخاطب رو پایبند میکنه. این هنر بیضاییه. و جملهای که دوستش دارم: «ندیدم بزرگی که با دست به کاری نزدن،کاری کرده باشد.» هرچند که به نظرم یکایک جملاتش زیبا و به یاد موندنی بود.
(0/1000)
نظرات
1402/7/28
در نگارهی «ساختن کاخ خورنق» که از شاهکارهای کمالالدین بهزاده لحظاتی از این ساخت و ساز رو میشه دید.
1
0
آروشا دهقان
1402/7/29
0