یادداشت Parisa
1402/9/13
3.5
141
رمان «بوف کور» نقل تجربهای وهمانگیز و دردناک و کابوسوار از زبان مردیست که خودش این تجربه را، گویی میان خواب و واقعیت، میگذراند. او با سایهاش حرف میزند و قصد دارد خود را به سایهاش معرفی کند. روایت رمان «بوف کور»، خطی نیست و وقایع آن در دو زمان از زندگی راوی رخ میدهد. راوی رمان ،کارش نقاشی روی قلمدان ست و موضوع نقاشیهای او منظرهایست که یکروز از سوراخِ هواخورِ خانۀ خود دیده است؛ منظرهای که زاده خیالات و اوهام راوی مینماید نه برآمده از واقعیت (اگر چه خیالات و اوهام راوی را میتوان برآمده از واقعیت زندگی او دانست ،) آنسوی سوراخ نهر آبی است و زنی سیاهپوش که ایستاده است و شاخهای گل نیلوفر به پیرمردی، که در سایۀ سروی نشسته است، تعارف میکند. زن با چشمهایش راوی را به تسخیر خود درمیآورد. راوی یک روز این زن را پشت در خانۀ خود میبیند. او را به داخل خانه میبرد. زن میرود و روی تختخواب راوی دراز میکشد. راوی پیالهای شراب کهنه به او میخوراند و کمی بعد درمییابد که زن، مُرده است. راوی میکوشد با نقاشی چشمهای زن،آنها را برای خودش جاوادنه کند. بعد زن را قطعهقطعه میکند و تکههای جسدش را در چمدان میگذارد و میبرد که دفنش کند. راننده کالسکهای که راوی نعش زن اثیری را با آن حمل میکند، شبیه همان پیرمرد منظرهای است که از پشت سوراخ دیده. پاره دوم رمان تصویری از زندگی گذشتۀ راوی است، از کودکی، خانواده اش ، به دنیا آمدن مشکوکش و ازدواجش با زنی که گویا خواهر شیری اوست . این داستان برگرفته از یک ذهن دوپاره ، با تمام پارادوکس ها و کشمکش های یک انسان مالیخولیایی که آرزوی فرارفتن از زندگی معمولی رو داره ،هست. به نظر من کاراکتر های داستان از ابتدا یک مرد و بک زن هستن در انعکاس های مختلف، مردی در نقش پیرمرد کنار نهر، پیرمرد دست فروش ،پدر عمو و قصاب و خودش ظاهر میشود. کاراکتر زن داستان در کالبد مادر،دایه همسر و زن کنار نهر ظاهر میشوند، من فکر میکنم هدایت قصد داشته تمام این شخصیت ها را که به نوعی بهم مرتبط هستن در نماهای متفاوت وارد کند، و درواقع این زن و مرد دو قطعه روبروی هم از وجود خود راوی هستن. راوی کاملا خودآگاهانه تمایل به فراروی از دنیای معمولی داره عامدانه شکافی بین خودش و بقیه ادم ها ایجاد کرده و به انزوا کشیده شده با همنشینی شراب و تریاک. فضای داستان بخاطر پرش از زمانی به زمان دیگر و حضور افراد با اشتراک های ریاد در زمان های مختلف به نوعی پریشان ست حداقل برای من اینطور بود. درواقع خواننده داخل ذهن نویسنده محصور میشه و بی منطق از موضوعی به موضوع دیگر جهش میکنه. آشفتگی اصلی ترین بنیان محتوای این داستان هست، نویسنده سعی داره که خواننده را وادار به تجربه ی تمام آنچه که در ذهنش با آن دست و پنجه نرم میکند ،بکند. نه اینکه بخواد صرفا باورش رو نقل کنه،بلکه تجربه کردنش توسط خود خواننده براش موضوعیت داره👌 نمادپردا ی در این کتاب بسیار قوی بود، پنجره (نماد ارتباط با دنیای معمولی،) اینه،(نعکاس تما نمای واقعیت راوی) ،زن اثیری، (همان آرزوی زندگی فرازمینی)، کوزه،(تاریخ ،اداب و رسوم و سنت ها) و.... به نظر من اگر بخواهیم به جز به جز نمادهای رمان بپردازیم بهتر میتونیم تا حدودی آنچه را که هدایت قصد داشته منتقل کنه رو ،درک کنیم. باتوجه به اینکه هدایت از طرفداران کافکا بوده ، بهنظرم این کتاب رو هم میتونه با اقتباس از مسخ کافکا نوشته باشه،چرا که در آن داستان هم،یک انسان ،زندگی ای فراتر از زندگی یک انسان معمولی رو تجربه میکنه،و نکته جالبش اینه که در هر دو داستان راویان به ناکامی دچار میشن،. کتاب برای من جذاب بود. خاطرم هست که تو دوران نوجوونی ، یک مرتبه این کتاب رو از کتابخونه ی خاله ام برداشته بودم و با اعتماد به نفس برده بودم مدرسه، اون زمان همراه داشتن کتاب های این چنینی جرم بود، که برخورد بسیار بسیار محترمانه اولیای مدرسه مواجه شد.البته که اون سن هم مناسب خوانش این کتاب نبود، اما این تعداد خودکشی و تحت تاثیر قرار گیری هم بخاطر این داستان به نظرم یکم عجیبه .
(0/1000)
Parisa
1403/3/4
0