یادداشت سمیه بینا
1401/4/8
3.2
15
از اتاقی تاریک در ساحل دریا ماجرایی رقم میخورد که فضای پر از آرامش آن، با "یادم نمیآید" مردی، طوفانی میشود و خواننده از خود میپرسد چرا من یادم نمیآید؟ در پارک همراه با زن چندین بار به دنبال سهیل گشتم تا ارتباط میان او، پسری با کتانی قرمز، کلاغ و "تو چرا زندهای" را بیابم. بعد از نیافتن سهیل کنار ساحل تهران کمی نفس تازه کردم و کیف کردم از بیان روا و جذاب آن. حال محبوبه را چه خوب درک کردم وقتی با یادآوری خاطرات گذشته سنگی در گلویش گیر کرد و نای صحبت را از او گرفت. عروسکهایی را دیدم که دستانی کوچک آنها را به حراجی بزرگ گذاشتند تا گرهی را باز کنند. و نهایت پنجهی خرسی که با سپردنش به خاک، آرامش را به جان خانوادهای برگرداند و غم چندساله را تسکین داد. آقای مجید قیصری در پنج داستان کوتاه کتاب #ساحل_تهران از نمایی غیر معمول به جنگ و اثرات آن پرداخته است و کتابی متفاوت از دیگر آثار ادبیات جنگ، با عناصر مشترک کودک،جنگ و شهر به رشته تحریر درآورده است. پ.ن این چهارمین کتابیست که در جمع دوستداشتنی حلقه کتابخوانی مبنا خواندیم و در مورد آن به بحث نشستیم.
7
(0/1000)
1402/1/3
0