یادداشت سمیه بینا

ساحل تهران
        از اتاقی تاریک در ساحل دریا ماجرایی رقم می‌خورد که فضای پر از آرامش آن، با "یادم نمی‌آید" مردی، طوفانی می‌شود و خواننده از خود میپرسد چرا من یادم نمی‌آید؟

در پارک همراه با زن چندین بار به دنبال سهیل گشتم تا ارتباط میان او، پسری با کتانی قرمز، کلاغ  و "تو چرا زنده‌ای" را بیابم.

بعد از نیافتن سهیل  کنار ساحل تهران کمی نفس تازه کردم و کیف کردم از بیان روا  و جذاب آن. حال محبوبه را چه خوب درک کردم وقتی با یادآوری خاطرات گذشته سنگی در گلویش گیر کرد و نای صحبت را از او گرفت. 

  عروسکهایی را دیدم که دستانی کوچک آنها را به حراجی بزرگ گذاشتند  تا گره‌ی را باز کنند.

و نهایت پنجه‌‌ی خرسی که با سپردنش به خاک، آرامش را به جان خانواده‌ای برگرداند و غم چندساله را تسکین داد.

آقای مجید قیصری در پنج داستان کوتاه کتاب #ساحل_تهران از نمایی غیر معمول به جنگ و اثرات آن پرداخته است و کتابی متفاوت از دیگر آثار ادبیات جنگ، با عناصر مشترک کودک،جنگ و شهر به رشته تحریر درآورده است. 
پ.ن
این چهارمین کتابی‌ست که در جمع دوست‌داشتنی حلقه کتابخوانی مبنا خواندیم و در مورد آن به بحث نشستیم.
      

7

(0/1000)

نظرات

حالا نظر خودتان در مورد این کتاب چه بود؟

0