یادداشت azardokht
1404/4/23
انسان های عزیز،میدانید کتاب خوب چه کتابیست🤓 من میگویم: کتابی که یا تو را به خنده بیندازد یا گریه،همین .چون من میگویم. اما این کتاب مرا به گریه انداخت ،گریه ای امید بخش. نجف ،کربلا،کوفه مگر میشود نامشان بیایید و تو ناخوداگاه یاد اربعین نیفتی ،من اما هر بار سید علی قاضی از میان آن بازار منتهی به حرم مولا گذر میکرد و برای زیارت به حرم مشرف میشد یاد اولین باری میافتادم که در نجف گم شدم. میان همین بازار تنگ و پر زرق و برقش برادرم را گم کردم.نه زبان عربی میدانستم نه خیابانهای منتهی به حرم برایم آشنا بود. هیییچ ،بس که مات و مبهوت و ذوق زده ی رسیدن به انگورهای ضریح مولا بودم، بس که در مسیر برای اینکه همین یکبار تنها نصیبم شد، آن هم دم اذن مغرب و ندای اشهد ان علی ولی الله که از کنار ضریح و زیر گنبد مولا میشنیدم بر قلبم آرامش گسیل کرده بود. و من که در باورم هم نمیگنجید دستم به ضریح برسد با آن شلوغیها هر چند آخرین بار شد آن زیارت دلچسب. باز نجف رفتم اما هیچ کدام آن بار که گم شدم و پیدا شدم نشد... هنوز هم به یاد رد انگشتانم بر ضریح و آن حال و هوا که میافتم ذوق میکنم، اشک شوق میریزم...🥺🥹 خاطرت را بقچه پیچ میکنم و سراغ کتاب کهکشان نیستی را میگیرم،جلد کتابی که بارها مجذوبم کرد خریدش کنم: طلبهای سید و عالم را نشان میدهد که • ایستاده• جهان که نه کهکشان را، فقط به تماشایی میگذراند از نظر... کهکشانی که نیست بود برای سید علی... من سید علی قاضی را ابتدا از کتاب عطش میشناختم،اما چون کتاب چاپ قبلترها بود من حوصله نکردم آن را بخوانم اما علت نامگذاری کتاب را که پرسیدم گفتند چون جناب قاضی در اواخر عمر شریفشان عطش شدید داشتند آن هم بر اثر آن واقعه عظیم و حزن انگیز عاشورا نام کتاب عطش نام گرفت بعد پیشنهاد شد کهکشان نیستی را بخوانم اگر مشتاق عرفانم. کجای بحث بودم آهان بله آنجا که باید از نویسنده بگوییم آقای اصفهانی خیلی خوب خاطراتِ جمع آوری شده را در قالب یک داستان پیوسته از نظر بعد زمانی چینش میکند، هر فصلی از زبان کسیست یا چیزی ...مثلا خورشید هم فصلی دارد و از زبانش متنی بازگو میشود...خاطرات بچگی تا وفات سید علی قاضی عارف الی الله ،انسانی افتاده حال، متواضع و فنای و ذوب در ربش که (معنای عملی توحید) بودند. باید به نویسنده خدا قوت گفت ،برای این اثر داستانی و خواندنی ،قطعا ورود به بحث عرفان و بیان خاطراتی که انسان معمولی از هضمشان عاجز است انگشت های اشاره زیادی را سمت نویسنده میکشاند،اما همین در وصف قاضی کافیست:اساساً قاضی بود و قرآن کریم و توسل به سید الشهدا. به تاریخ دوشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۴ هجری شمسی. ۱:۲۰ دقیقه بامداد
(0/1000)
نظرات
1404/4/23
🥹بی صبرانه منتظر خودم هستم که برم بخونمش. و هم اینکه چند ساله که کتاب منتظر منه تا بخونمش 🥲
3
1
1404/4/23
سال قبل موقع امتحانات خردادم بود که وسوسه شدم کتاب بخونم..و خب من عملاً اهل کتاب نبودم به اینصورت! انقدری این کتاب برام شیرین بود که تو شش هفت روز تمومش کردم..تو این یه هفته امتحانم هم که تموم میشد میرفتم به حرم آیت الله بهاری و اونجا از این داستان نیستیِ این کهکشان عظیم میخوندم.. هنوزم که هنوزه تولد دوست و رفیقی که میشه بدون توجه به اینکه آیا با روحیاتش سازگاری پیدا میکنه یا نه، این کتاب رو هدیه میدم و با بهونههای مختلف راضیشون میکنم به حجم زیاد کتاب نگاه نکنن و جرعه جرعه این بادهی توحید رو که آسیدعلی قاضی تو کوچههای نجف و کربلا با دستای خودشون از انگور حریم امیرالمؤمنین درست کردن رو بچشن.. یادداشتتون منو دوباره برد تو اون حال و هوا.. چقدر دلم میخواد ک دوباره بخونمش و فرصت نمیکنم.. حیف..
1
1404/4/23
ممنون از حسن توجهتون،شاید منم دوباره سری زدم بهش...در کل عجین شد با قلبم این کتاب
0
1404/4/23
به به رفیق هم خوانی های ناتمام😅 خوشحالم خوشت اومد. ممنون قابل دونستین و خوندین
1
azardokht
1404/4/23
1